پای امواج بلا باز شد آسان به دلم
مانده از هجمه ی او خانه ی ویران به دلم
در حصار قفس قهر قضا دم نزند
بلبل طبع جدا مانده ز یاران به دلم
در من انداخته با خشم کسی آتش درد
که بنا بود دهد با نفسش جان به دلم
دفتر عشق من از لحظه ی ایجاد وفاق
پاک بود از اثر نقطه ی پایان به دلم
سخت باشد بپذیرم پس از آن مهر و وفا
خط بطلان زده بر آن همه جانان به دلم
در شگفتم که چرا دست وفایم نگرفت
آنکه می خواست کند جامه ی احسان به دلم
تا شدم بنده ی تصمیم دلش خونم ریخت
قصد او بود فقط دادن جولان به دلم
گفتم انصاف نباشد که به هجرم بکشی
گفت مرگ تو دهد هم سر و سامان به دلم
تا دهان باز نمودم که بنالم ز غمش
نقره ی داغ ستم ریخت فراوان به دلم
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 26 تیر 1402 19:59
درود بر شما
قاسم لبیکی 26 تیر 1402 22:54
درود فراوان جناب قادری
احسنت
محمد علی رضا پور 27 تیر 1402 22:13
سلام و درود
غم هایتان عارفانه
محمد علی رضا پور 27 تیر 1402 22:13
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و درود
به مناسبت ماه محرم حسینی،
در صفحه ی شعر "حسینیه ی مجازی"
(آخرین شعر فعلی بنده در سایت)
حسینیه ی مجازی تشکیل داده، در انتظار اشعار و مطالب مرتبط
شما بزرگوار هستیم.
یا حسین