چی می شد پنجره های خونه ها
رو به باغای بنفشه وا می شد
به روی پرنده های بی پناه
برای خوردن افشه وا می شد
چی می شد بالِ درختِ زردآلو
زیرِ برج آهنی نمی شکست
هنوزم گنجشککِ خاطره هام
تو خونه رو یاسمن ها می نشست
چی می شد تیرِ چراغ روبرو
از پیشِ چشمای من کنده می شد
پشتِ بوم خونۀ امید من
از بوی نگاهم آکنده می شد
چی می شد رو تن خشکِ عاطفه
تا تهِ بهار، بارون می بارید
آسمونِ خنده ابری نمی شد
تا ازش قهقهه آسون می بارید
چی می شد میون این همه صدا
صدای فرهاد و تیشَش می رسید
صدای شکستن قلبِ سکوت
صدای شیر ز بیشَش می رسید
چی می شد ستاره ها روی زمین
کنارِ بچه ها چشمک می زدن
می دویدن توی اسباب بازیا
جلوی بچه ها پشتک می زدن
چی میشد رو بوته های دلامون
نرگس و لاله و نسرین می شکفت
زیرِ کوهِ بی ستونِ زندگی
غنچۀ لب های شیرین می شکفت
چی می شد آدم مثِ خاطره هاش
همیشه تازه بود و پیر نمی شد
فقط از حال می گفت و می شنفت
دیگه از گذشته دلگیر نمی شد
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 31 خرداد 1400 15:09
!درود
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 01 تیر 1400 09:19
ســــــــــــــــــــــــــــلام ........گرامی
قلمتان نویسا