لطفا در این گذار ، به من هم سری بزن
پیشم نشین و حرف ، از هر دری بزن
در زیر آن درخت که گه ساز می زدی
جامی بنوش و قطعۀ زیباتری بزن
لطفا بیا و خاطره ای نو بیافرین
با اسمِ رمزِ خاطرۀ شامِ واپسین
شامی که در کنارِ من و ماهیان حوض
گفتی: نمی شوم جدا از تو بعد از این
لطفا برای مرغِ دلم آب و دانه شو
نور و هوا و نغمۀ این آشیانه شو
سازی بزن که کام مرا تلخ تر کند
شیرینِ شامِ حادثه ای عاشقانه شو
لطفا نگو که توبه ، شکستن نمی شود
در را به روی همهمه ، بستن نمی شود
جز از طریق معبد و محراب و صومعه
از عُلقه های خاک ، گسستن نمی شود
لطفا بیا و پاسخ منفی به من مده
دیگر توانِ بی تو نشستن سرآمده
من مستمندِ روی تو در اوج حاجتم
این بار آخریست که اقبال ، در زده
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 29 شهریور 1400 18:20
.مانا باشید و شاعر
علی مزینانی عسکری 30 شهریور 1400 08:55
سلام و عرض ادب
دستمریزاد استاد
بازهم مانند همیشه شعر خواندم آن هم به تمام
بهاره صدرالساداتی 30 شهریور 1400 18:55
باسلام زیبا بود
علی احمدی 01 مهر 1400 09:49
درود استاد