راه بده باز مرا در شبت
تلخیِ شبهای مرا دور کن
من به نَفَس های تو وابسته ام
بر تَنِ من جامه ای از نور کن
قصّهای از هزار و یک شب بگو
تا برَوَم خواب در آغوشِ تو
شاه نشینِ دلِ من جای توست
شاه نشینِ سَرِ من،دوشِ تو
رفته به تاراج دل و دینِ من
این دلِ غارت زده را شاد کن
خاص کنم چون شبِ یلدای سال
این تنِ ویران شده آباد کن
شهرهی شهرم کن و با من بمان
مریمِ مجدلیه ات میشَوَم
تاج کنم خارِ سَرِ کوی تو
خاص ترین سلیقه ات میشَوَم
از دلِ شعرم بشنو حرفِ من
در غزلم با تو سخن گفته ام
راه نبرده ام به آرامش و
چون سرِ زلفِ تو برآشفته ام
آتشی در قلبِ من افروختی
مرهمی از مِهر به قلبم نشان
جان به فدای چشمِ پُر مِهر تو
بوسه ای ده بر من و جانم ستان
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 21 خرداد 1400 22:35
Dariush Jelini 22 خرداد 1400 12:36
مهرتان مانا بزرگوار