به هر ترانه که مستم ،همان یگانه پرستم
اگر چه زاده ی موجِ ، همان دو زوج الستم
شعار گونه نباشد ، خدا ی من تو گواهی
هزاربار شکستم ، دل کسی نشکستم
به هر خیال که بودم ،به هر مدار که گشتم
به هرجهت که دویدم ، دخیل را به تو بستم
مرا به سحر کشیدی ،مرا به معجزه بردی
نگو چگونه پریدم ، ببین چگونه نشستم
نه سرکشم که سرآیم ،نه بنده ام که برآیم
همیشه در همه حالت ، گرفته مهر تو دستم
ازآن سرود شنیدم ، منی که دیده ندیدم
زهرچه بود بریدم ،ز عشق دل نگسستم
اگر چه بط تو بودم ، میان شط تو بودم
به روی خط تو باشم ِ،به هرمسیرکه هستم
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 4
حسن کریمی 03 امرداد 1395 16:18
درود بر جناب خادمیان بزرگوار غزل نغز و عارفانه ای دلنشین از شما خواندم ولذت بردم
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 03 امرداد 1395 19:11
دروها
طارق خراسانی 03 امرداد 1395 21:24
سلام و درود بر خضرت استاد خادمیان عزیز
قند مکرر است و دوباره خوانی آن هم لذت بخش
در پناه خدا
احمد خدادادی دهکردی 04 امرداد 1395 17:08
درودبرشما استا خیلی زیبا بود احسنت