ازآن نقشِ سوال انگیزِ مُبهم درشک افتاد م
چرا تنها من ازنظم و غزلخوانی تک افتادم
همه درشادی و همخوانی و پرواز همراهند
چه پیش آمد که ازمرغان عاشق منفک افتادم
شکایت گر نباشد، در دلم اکراه می ماند
به کس کی تک زدم که درشرارپاتک افتادم
نهنگ موج و طوفان بوده ام دربستر دریا
چگونه توی حوض ماهیان کوچک افتادم
من ازهندوستان با طوطیان بار سفر بستم
چرا در قصه ی مرداب و دریا اردک افتادم
نمی دانم چه آیین دارد این نفس توهم زا
که در نقش خیالاتش همیشه کودک افتادم
نه بودم ما رونه خرچنگ ونه قورباغه ی مرداب
چه بد کردم که در منقار حاجی لک لک افتادم
همیشه در خیالم نقش رویا بود و افسانه
همینکه چشم را بستم به چنگ بختک افتادم
کبوتر می شدم گاهی پرستو می شدم در باد
اسیر هیبت شاهین شدم از پشتک افتادم
زتو شکی ندارم از هر آن عیبی مبرایی
زکردار ثواب و نیت خود درشک افتاد م
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 6
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 13 امرداد 1395 00:07
درودبرشما
اله یار خادمیان 15 امرداد 1395 19:52
بی نهایت سپاس بزر گوار
علیرضا خسروی 13 امرداد 1395 15:38
درودها استاد گرامی
اله یار خادمیان 15 امرداد 1395 19:53
سلامو سپاس متشکرم عزیز
رضا شیخ فلاح لنگرودی 13 امرداد 1395 20:01
درود ها بر شما بزرگوار ...احسنت
اله یار خادمیان 15 امرداد 1395 19:54
سلام و درو احسنت بر اخلاق نیکو و کرامت نفس شما
متشکرم بزر گوار