در برافراشتن بیرق زیبای دیار
سهم ، دوش همه مرد و زن است
خاک ، این در کهن را مفروش
آنچه که جامه این پاک تن است
قیمت خاک، به خون ارزد و بس
چون جوان رفته، به دل داغ نهاد
مادرانی که فدا کرده عزیز
شیر نامان که در این باغ نماد
زخم ها در پی هم قلب دیار
مرگ این مام ترین مادرها
دلش از بغض شکسته بارها
باز مانده سر عهد همه باورها
ناز کن ای زن زیبای جهان
رقص بانوی کرشمه بی قرار
همه مدیون تو ای مام وطن
جهل ما کرده خزان فصل بهار
هرچقدر عمر گذشته که گذشت
پوچ و بیهوده ز غم خوردن آن
از مرور همه آنچه که تکرار، برفت
بی ثمر ، از نفس افتادن مان
هر زمان بهره نبردیم ز خرد
به فلاکت شده ایم غرق در آن
از شکستی که نشد توبه ما
آخر قصه نفس نیست بر آن
سراینده : ادریس علیزاده
مهر ماه ، سال ۱۴۰۰
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 12 مهر 1400 17:20
درود بر شما
ادریس علیزاده 12 مهر 1400 22:01
درود بشما
علی مزینانی عسکری 13 مهر 1400 07:22
درودتان باد با این شعر زیبا
ادریس علیزاده 13 مهر 1400 23:16
,درودتان باد بزرگوار
دادا بیلوردی 13 مهر 1400 18:06
درود بر جناب علیزاده
بهره مند شدم از احساستان
یکی از مصراع ها کمبود هجا داره
ادریس علیزاده 13 مهر 1400 23:17
درودتان باد و از توجه شما سپاسگزارم