افسانه خواهد شد تو را مرگی زبون
افزون که یادی از تو با ننگ و جنون
ترس و فنا، مرزی که دیگر بی فروغ
راز شهامت سازه ای با اشک و خون
یاد آر آن قد علم کرده بسوی زجه ها
آن لحظه نفرین مادرها دعای بد شگون
تسلیم یاس و ناامیدی شد از آن ملتی
باران خاکستر درون سینه باریده فزون
یاد آر طوفانی ز تو بر دیدگان مردمی
شد آه جانسوز غباری بود درگیر فسون
اشک و رگ و خونها ، برایت جام زهر
برکشتن تو ، نوشدارو بر تمامی قشون
بوی تعفن زد برون از تاروپود لانه ات
چون آشیان اژدهای خقته باید واژگون
سروده شده توسط : ادریس علیزاده
۲۱ آذر ۱۴۰۰
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 1
سیاوش آزاد 22 آذر 1400 18:38
سلام زیبایی هایی در اثر هست مثل بیت خون گرچه فعل ندارد در بیت سوم احتمالا اشتباه تایپی رخ داده است ضجه.
واختلافات هم که همچنان باقیست خداحافظ