سری دارم که پای دارش آروم و قرارش نیست
بذاریدش بره بر باد، موندن توی کارش نیست
زبونش سرخه انگار خون عالم توی حرفاشه
سکوتش لقمه ی سنگه که خیلی خوشگوارش نیست
یه سری هست تو این سر که خون می شه با ابرازش
یه شمشیره که جز تو فکر روز کار زارش نیست
نفس هاش میله زندانه پیش شورش حرفاش
یه اسب سرکشه که جز جنون چیزی مهارش نیست
همون حلاجه که این روزها کمتر شده صبرش
به جز یه حرف ساده راهی بین اون و دارش نیست
یه حرفی هست که قبل از این سر اونو خیلیا گفتن
انا الحقی که غیر از سنگ و خون در انتظارش نیست
سری دارم که می جنگه فقط با واژه هاش این جا
مثه سرباز تنها جز تفنگش هیچ کی یارش نیست
ما پیروز کدوم جنگیم که یه عده هنوز از اون
غنیمت می برن اما با ما جز زخمهای یادگارش نیست
کسی که بار دنیا روی شونه اش مونده پایینه
یکی بالا و بالاتر می ره که چیزی بارش نیست
یکی تا شام می ره تا جهان خالی نشه از نور
یکی هم پشت میزش جز توی فکر ناهارش نیست
زمستون با زمستون سر رسید و عمرمونسر شد
چرا با سال هامون اسم و رنگی از بهارش نیست
ما دریاییم؛ یه دریایی که دورن قطره هاش از هم
مثل منظومه ای که هیچ چیزش رو مدارش نیست
من و تو حقمون این بی وقاری نیست اما خوب
کسی که فکر نونه دیگه تو فکر وقارش نیست
نمک پرورده ی اشکیم و قاتق می کنیم از خون
اگه از ما نگیرن نون رو، اون هم اعتبارش نیست
پر از فریاد ماهی هاست خواب بستر هامون
تو خواب تفته مون حتا دیگه رویای بارش نیست
به هر کس اومد از هر راهی دل بستیم و بیرا رفت
به دریایی زدیم که هیچ نشونی از کنارش نیست
تو دستامون فقط رویایی بود از سیب و فهمیدیم
که از رویای ما تو آستین ها غیر مارش نیست
نخواه از هر کی اسمش شد وفا کارش وفا باشه
که ورزشگاه آزادی هم آزادی تو کارش نیست
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 16 بهمن 1400 11:13
!درود
علی معصومی 18 بهمن 1400 05:35
درود ها ارجمند
و خدای مهربان همراهتان
◇◇◇◇
علی احقاق جهرمی 18 بهمن 1400 16:56
درودها گرامی