3 Stars

مثنوی، جمله ی قصار، غزل

ارسال شده در تاریخ : 28 اسفند 1402 | شماره ثبت : H9428692


کی قرار است سال ها به تهش برسانند انتظار مرا
کی شراب هزار ساله ی تان می پراند ز سر خمار مرا
دست به دست می رود تقویم بر سر دست فصل ها اما
ظاهرا هیچ کس ندیده هنوز بین این فصل ها بهار مرا
خانه را دست کم کسی دم عید کمی از گرد و خاک می روبد
کسی اما نمی زند به سرش بتکاند کمی غبار مرا
خسته ام بس که پا به پای شما آمدم تا ببینم آخر کی
خسته خواهید شد از این بازی، کی به پا می کنید دار مرا
من دو صد مثنوی از اندوهم، بس کنید این تلاش را که مگر
در دو دفتر غزل خلاصه کنید درد و غم های بی شمار مرا
دیگر افتاده حرفتان مثل موریانه به جان حوصله ام
گفته باشم اگر ادامه دهید به جنون می کشید کار مرا
این زمستان گران تمام شده، نیست حرف از بهار، پس یعنی...
به کدامین خزان فروخته اید؟ به چه قیمت؟ چرا بهار مرا
مثل یک جمله ی قصارم که نام گوینده اش نمانده به یاد
چون درختی شدم که می دزدند باغ های غریبه بار مرا

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 21 نفر 66 بار خواندند
امیر عاجلو (03 /01/ 1403)   | سروش اسکندری (04 /01/ 1403)   | محمود فتحی (10 /01/ 1403)   | زینب روزبهانی فر (11 /01/ 1403)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (03 /01/ 1403)  سروش اسکندری (04 /01/ 1403)  زینب روزبهانی فر (11 /01/ 1403)  
تعداد آرا :3


نظر 2

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا