3 Stars

مارال ۱

ارسال شده در تاریخ : 17 آذر 1400 | شماره ثبت : H9419100

مارال"    ۱"
(بریده ای از رمان کلیدر محمود دولت آبادی)
  دختر تنهای کردی در "کلیدر۱" قصه داشت
   اندرون سینه تبدار صدها غصه داشت
  وی اسیر پنجه ویرانگر بیداد بود
  گم شده در چنبر مسموم استبداد بود
    طاقتی بر فکر شوم و پستی خانَش نبود
    جان پناهی بهر حفظ حرمت جانَش نبود
    رنج جسم و جان کشیده از جفای روزگار
    با دلی بشکسته از آیین چرخ کجمدار
دختر ما از جفای روزگار آزرده بود
 جان بِدَر از ناجوانمردی دوران برده بود
    رو بسوی آسمان و چون کبوتر پر کشید
  وز کمند قید و بند خاطراتش دل برید
   دختر ما گشت عازم با اراده بی هراس
همره تنها امیدش اسب سرکش تک شناس
 دید یارش را "قره آت۲"چون روان راه شد  
شور بی وصفی گرفت وبا "مارال۳" هم راه شد
  شد سوار اسب خود آن دختر چابک سوار   
 پیچ و تابی داشت مثل جوی آبی خوشگوار
  دختر ایلاتی ما با متانت با وقار
   شد پی تصمیم خود مانند کوهی استوار
   قد رعنایش گرفتی آب از هر دیده را
   پشت سر می داشتی تحسین هر بیننده را
   دامن خوشرنگ کردی و بسر انداخت شال
 سینه هایش چون کبوتر می زدندی بال بال
  دختر ما گر چه رنج بیکرانی برده بود
   با غرور بی مثالی عزم رفتن کرده بود 
    اشک چشمان غزالش روی گونه ره گشود
 در پی بابای خویش و"نومزاد۴" خویش                                                                              بود
  دل میان سینه مانند کبوتر می تپید
  بهر دیدار عزیزان بر در زندان رسید
   اندکی بگذشت و شور و انتظار آخر رسید                      
لحظه دیدار"عبدوس۵" و"دلاور۶" سر رسید
گشت سرتاسر وجودش شور و شوق و التماس
  چشمها در اشک شوق و سینه ای پر از هراس
شور و شوقش زان جهت که در کنار یار بود
  ترس زانرو، که دلش از درد و غم انبار بود
کوله بار درد جانکُش در خود انبان کرده بود
  درد ها را در میان سینه پنهان کرده نمود
  چون رخ یاران خود را دید پشت میله ها
   سینه پر درد او شد لحظه ای از غم  رها
  چین و خم از ابروان چون کمانش باز کرد
   رفت و با گم گشتگانش گفتگو آغاز کرد
   با دو یار مهربانش مدتی صحبت نمود
 زان سپس با نومزادش اندکی خلوت نمود
   چون بپایان آمد این دیدار و فرصت شد تمام
   داد بر یاران جانش دختر کرد این پیام
   گشته ام تنها بسوی ریشه خود می روم
   دادِ خود برعمه جانم در کلیدر می برم
   در میان ایل دیگر یار و غمخواری نبود
ریشه وی در کلیدر عمه اش "بلقیس۷" بود
    چونکه عبدوس این پیام از جانب دختر شنید
 زین پیامد خون تازه در رگ و پیکر دوید
  جسم و جانش زین سخن یکسر غرور و رشک شد
     با طنین نام خواهر چشمها پر اشک شد
   از ملاقات عزیزان فکر او آسوده شد
  در بروی دردهایش باز هم بگشوده شد
 گرچه سرپوشی بروی دردهایش میگذاشت
  لیک در دل دردها و زخمهایی کهنه داشت
   وانگهی بگرفت عنان اسب را در اختیار
  با دلی آکنده از غم گشت بیرون از حصار
   آن نهانی زخمها را گوشه دل جای داد
    مثل طوفان سر بسوی دامن صحرا نهاد
   اسب می تازید راهی پر نشیب و پر فراز
   شال کردیِّ مارال چون پرچمی در اهتزاز
    پرتو خورشید بال آسمان بنشسته بود
     شدت گرمای سوزان راه بر او بسته بود
  اسب رهوار مارال از فرط گرما خسته شد
   در مسیر نهر آبی گامها آهسته شد
     دامن کوه بلندی در فراز و در فرود
    چشمه آب زلالی اندرون برکه بود
     شد پیاده زیر سنگی جای داد افسار را
      وارسی کرد اندکی اطراف آن نیزار را
  برکه ای در پشت نیزار و بدور از دیدرس
 جز خود و اسب سیاه وی نبودی هیچکس
ادامه دارد
             @@@@@@@
۱_ رمان محمود دولت آبادی
۲_ قره یا قره آت، نام اسب مارال
۳_ نام دختر عبدوس
۴_ نامزد
۵_ نام پدر مارال
۶_ نام نامزد مارال
۷_ نام عمه مارال

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 57 نفر 151 بار خواندند
امیر عاجلو (19 /09/ 1400)   | امیر وحدتی (19 /09/ 1400)   | محسن جوزچی (19 /09/ 1400)   | مهناز مرادی (20 /09/ 1400)   | کاظم قادری (20 /09/ 1400)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (19 /09/ 1400)  امیر وحدتی (19 /09/ 1400)  محسن جوزچی (19 /09/ 1400)  مهناز مرادی (20 /09/ 1400)  کاظم قادری (20 /09/ 1400)  
تعداد آرا :5


نظر 9

  • امیر عاجلو   19 آذر 1400 14:54

    .مانا باشید و شاعر rose

  • محسن جوزچی   19 آذر 1400 22:09

    درود فراوان جناب وحدتی
    سنفونی زیبا و تصویرگری زنده کلیدر را خلق کردید
    جناب دولت آبادی و حضرتعالی پاینده و کامیاب باشید
    rose rose rose rose

    • امیر وحدتی   20 آذر 1400 03:44

      درود بیکران و سپاس از لطف بی بدیلتان
      استاد. پاینده باشید.
      ????????????????????????

  • کاظم قادری   20 آذر 1400 12:01

    سلام ودرود تان بسیار زیبا بود هردو مارال راخواندم کاش کمی بیشتر روی وزن بعضی ابیات دقت می کردین و بعضی ترکیبات و واژه ها هم خیلی دلچسب نیستن البته این هایی را که خدمتتان عرض کردم زیاد نیستن ولی حتمن بازنویسی کنید به نظر این حقیر حیف است این توانایی شما کامل به کار گرفته نشود در شعرتان و مثنوی بلندتان rose rose

  • کاظم قادری   20 آذر 1400 12:10

    آزرده بود و کرده بود قافیه خوش ننشسته کرده میشد برده بهتر بود
    بامارال همراه گشت و ....این مصرع مشکل وزن داره یک هحای بلند اضافه داره
    شور و شوقش زان جهت ..باز اینجا مشکل وزن داره
    چهره ی یاران خود را دید ....باز مشکل وزن داره
    ابتدابا دو عزیزش و...مشکل وزن داره یک هجای کوتاه کم داره
    و همینطور تاپایان باز هست

    • امیر وحدتی   20 آذر 1400 14:09

      سلام و سپاس از تذکرات و راهنمایی های جناب
      استاد قادری. روی چشم. تلاش میکنم و در حد توان
      ویرایش مجدد میکنم. باز هم سپاسگزارم.
      ????????????????????

    • امیر وحدتی   20 آذر 1400 16:59

      عرض سلام و ادب مجدد حضور استاد و ادیب فرهیخته
      جناب قادری و سپاس فراوان.
      استاد ارجمند،مارال ۱ مجددا در حد توان ویرایش شد.
      باز چشم براه نظرات ارزشمند اصلاحی آن استاد ارجمند
      هستم. بدرود.
      ????????????????????

    • امیر وحدتی   20 آذر 1400 16:59

      عرض سلام و ادب مجدد حضور استاد و ادیب فرهیخته
      جناب قادری و سپاس فراوان.
      استاد ارجمند،مارال ۱ مجددا در حد توان ویرایش شد.
      باز چشم براه نظرات ارزشمند اصلاحی آن استاد ارجمند
      هستم. بدرود.
      ????????????????????

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا