بلدی...
بلدی تکیه کنی، بی منِ غمخوار چرا
تو انیس دل مایی، تو و این غار چرا
بلدی آه شوی و بسوزانی این دل ما
من که هم بند توام، غصه بسیار چرا
تو و این خاطرِه اَت خوره جانم شده باز
تک و تنها نشوی در غمُ و بی یار چرا
نازنینا داغ تو آهی ست به سوز جگرم
می روی ای دل ما، بی ره دیدار چرا
فصل عمر بسر آید بی خبری از دل ما
در غم ما نروی بی من و اسرار چرا
مراد مراغه
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 10
امیر عاجلو 19 دی 1400 23:07
درود بر شما
مراد مراغه 20 دی 1400 10:40
سلام و درودها
سپاسگزارم از مودت و مهربانی و مهر نگاهتان
برقرار باشید به مهر یکتای بی همتا
Milad Kaviani 20 دی 1400 02:24
درودها بر شما جناب مراغه عزیز.زیبا
مراد مراغه 20 دی 1400 10:39
سلام و عرض ادب
سپاسگزارم از مهر نگاهتان
برقرار باشید و سلامت
حسن مصطفایی دهنوی 21 دی 1400 07:30
درودها بر شما استاد
بسیار زیبا و دلنشین سروده اید
قلمتان نویسا، موفق باشید
مراد مراغه 21 دی 1400 12:22
سلام و درود سپاسگزارم از مهرتان
علی احقاق جهرمی 22 دی 1400 06:34
درودها جناب مراغه
من که هم بندتو ام، غصه بسیار چرا
پیروز باشید مهربان
مراد مراغه 23 دی 1400 08:56
سلام و درود سپاسگزارم جناب جهرمی
علی آقا اخوان ملایری 24 دی 1400 10:08
سلام و درود بیکران بر شما استاد ارجمند ادیب فرزانه و فرهیخته
بسیار زیبا، لطیف، دلنشین، شیوا و رسا سروده اید
قلمتان نویسا، شاعرانگی هایتان مستدام باد
مراد مراغه 25 دی 1400 09:39
سلام و درود خدمت دوست و برادر بزرگوار جناب اخوان عزیز
ممنونم از مرحمتتون و کمال تشکر را دارم