نظر دادن در باب کمبود غذا
به رنج دیدن است و درک عزا
سیر چه فمهید که شکم خالیست
بی کلسیم اَستا بدن پوشالیست
چهره ایی که چو گل گلگون است
یقین نفهمد کسی بی خون است
آن رُخی که با سیلی سرخ میگردد
چو کِشتیست که واژگون میگردد
مادرانی که به زور می خندند
دلِ غم دار و لب فرو می بندند
پدرانی که دائما غمگین اند
آرزوی سفره ای رنگین اند
فقر و داراییِ بین آدم ها
آزمونیست ز رَب عالم ها
سیر خوابی و ندانی ای حافظ
گُشنه بادا طفلِ همجوارت نیز
ادعای بندگی کنی باختی
جاهلی و رَبِ خویش نشناختی
۲۷ مرداد ۱۴۰۱/ طبیب حافظ کریمی( لسان الحال)
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 28 امرداد 1401 16:08
لطیف و دلنشین
حافظ کریمی 28 امرداد 1401 21:25
درود هاااا
بسیار سپاسگزارم بزرگوار