(غزل سپید)
چه فریادی ،چه فریادی، عشق در آن پیدا بود.
اشک از زیر این فریاد، معلوم بود که او لیلا بود.
آسمان به احترام عشق گریست آه چه روزی بود.
زمین به خاطر این فریاد لرزید ای وای پر از سرما بود.
سپس نشست روی صندلی کلاس بغضش شکست.
عشق سرگشته و حیران پیوسته دنبال این معنا بود.
معشوق چه سنگ دل و بی رحم اعتنایی به این اشک نکرد.
آه دلم گرفت پیچیده می آمد ولی مطمئن بودم که این صدا بود.
سپس معشوق فهمید که چیزی با ارزش تر از عشق نیست.
اما افسوس زمانی فهمید که دیگر او رفته بود و معشوق تنها بود.
اثر بابک دیلمان
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 8
امیر عاجلو 06 شهریور 1401 09:53
درود بر شما
امیر عاجلو 06 شهریور 1401 09:53
!درود
نادیا رودکی 07 شهریور 1401 00:40
سلام و احترام خدمت شما خیلی ممنونم که از نظرزیباتون که برای شعر من در پروفایلم ذکرکردید..چقدر اشعارخودتون هم زیباو پرمفهومه در
پناه خداسلامت و شادباشید
jalal babaie 07 شهریور 1401 06:38
سلام و درود فراوان بر شما ادیب ارجمند خانم رودکی بسیار سپاس شما به بنده حقیر لطف دارین
مسعود آزادبخت 07 شهریور 1401 18:27
سلام و احترام
زیبا بود
بمانی به مهر
jalal babaie 07 شهریور 1401 18:45
سلام و عرض ادب خدمت ادیب بزرگوار و فرهیخته ممنون لطف دارین
فاطمه شایگان 09 شهریور 1401 19:18
سلام وعرض ادب
سروده ی بسیار زیبایی از شما خواندم
پایدار وپیروز باشید
jalal babaie 15 شهریور 1401 19:14
سلام و درود فراوان بر خانم شایگان ممنون لطف دارین