چون رستم سپهسالار چون شیرخشگمین.
هرگونه باشی مرگ آخر می زندت زمین.
کشتی نگیر با مرگ که حریفی قدر است.
مرگ سفری از این جهان به جهان دگر است.
مال و منال وثروتت به چشم مرگ حقیر شد.
هنگام مرگ آدمی انگار که صد سال پیر شد.
هنگام مردن آدمی فرصتی تازه می خواهد.
اما که فرصتی داده شد از شیطان اجازه می خواهد.
چشمت کمی تو باز کن که مرگ تبل ونقاره می زند.
هنگام ترک مال گفتنت مرگ چشمک روانه می کند.
حرص وطمع و آز چیست مرگ هم می گوید من هم هستم ناز.
هنگام رفتنت ای انسان بدسرشت وقتی زدی دست و پامنم می زنم ساز.
عبرت بگیر ز قبر مردگان کار بد رها نما.
با آفریدگار خود بیا عهد و وفا نما.
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 15 مهر 1401 13:50
درود بزرگوار ا
امیر عاجلو 15 مهر 1401 13:50
سلام ودرود
jalal babaie 15 مهر 1401 16:31
سلام و درود فراوان بر استاد بزرگوار آقای عاجلو بسیار سپاس گذارم ممنون لطف دارین
دادا بیلوردی 17 مهر 1401 22:38
درود بر شما
jalal babaie 18 مهر 1401 01:07
سپاس فراوان ممنون لطف دارین ادیب و شاعر بزرگوار
نادیا رودکی 20 مهر 1401 01:15
چقدر عالی بود درودبه شما