چرا قهر و کشتار و تزویر و جنگ
چرا جای گل بمب و توپ و تفنگ
کجا مانده آئین مهر و وفا
که سگ می کشی با غرور پلنگ
یکی مانده نبظش طپان روی مین
یکی میکند قبر خود با کلنگ
نویسد یکی صدر اخبار خود
عجب انتحار گروهی نهنگ
ز بیزاری و خستگی از فریب
به مغز بشر کوبد اینگونه سنگ
نگر ای که خودرا بدانی شریف
چها کرده ایی با زمین قشنگ
تبه کی کند جانور خانه اش
ولی کرده این آدمی مشنگ
زمین خانه ات بود و کردی خراب
به دنیا کشی شیوه ها رنگ رنگ
به خود آی و ویران مکن بیش از این
نما اندکی در امورت درنگ
بدین شیوه از کف دهی خانه را
نیاید چنین جای دیگر به چنگ
هزاران کرت گفته ام هوش دار
ولی پر نشد راضیا چشم تنگ
حریص شکمباره هندو کٌشد
رسد پوزه اش گر به رودآب گنگ.
سیدرضاموسوی راضی
بحر ؛ متقارب مثمن محذوف
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 01 امرداد 1401 15:11
لطیف و دلنشین