نمیدانم کیام
بی تو سرگردان و حیرانم نمیدانم کیام
شاعری از خود گریزانم نمیدانم کیام
من که سرگشته به کویت بودهام هفتاد سال
عاشقی سر در گریبانم نمیدانم کیام
در هوای بی تو بودن ناتوان و بیقرار
سیل اشکی مثل بارانم نمیدانم کیام
شور عشقی دیدهام در خود که ویرانم کند
توبه کارم چون پشیمانم نمیدانم کیام
من که در برق نگاه تو خدا را دیدهام
در وجودم غرق ایمانم نمیدانم کیام
افسانه مهدویان
@afson_42
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 05 اسفند 1401 15:43
.مانا باشید و شاعر
افسانه مهدویان 10 خرداد 1402 12:14
سپاسگزارم
کتایون رها 05 اسفند 1401 18:51
سلامم را پذیرا باش
به درج شعر خود در سایت اکتفا نکنید!!
به صفحه دیگر شاعران بروید!!
تشویق و نقد کنید!
آنان پاسخ میدهند و به رسم ادب به صفحه شما می آیند و
بدینگونه ارتباط صمیمانه و صادقانه ای را شاهد خواهیم بود
آیا این خواهش و استدعا را تکرار باید کنم ؟؟
روزگارتان شاد و خرم باد
افسانه مهدویان 10 خرداد 1402 12:13
درود بر شما بزرگوار چشم حتما کنی نا آشنام با محیط