غزل : عبدالرضا
نقاره میزنند.. که حاجت روا شدم
امضا شد و کبوترِ صحن و سرا شدم
در صحن مدتی است نشستم به انتظار
شاید که نوکرِ حرم ِ با صفا شدم
دستم به شعرهای بهشتی نمی رسید
پس شاعر ِ کرامتِ ایوان طلا شدم
یا غایت الامیدِ تمامی عاشقان
من در میان إذن دخولت دوا شدم
پایم به هر رواقِ مطهر که میرسید
با صد فرشته نام تو را یکصدا شدم
سلطانِ ناز های خریدار ناشده
دستم گرفته ای که تو را مبتلا شدم
با یک جهان عوض نکنم کفشداری ات
چون با مریدی تو مطیع ِخدا شدم
این بار آمدم که ضمانت کنی مرا
یک یا رضا بگفتم و عبدالرضا شدم
شاعر : مسعود بافقی زاده
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 8
امیر عاجلو 11 امرداد 1401 19:50
درود بر شما
مسعود بافقی زاده 18 امرداد 1401 14:09
متشکرم
مسعود بافقی زاده 18 امرداد 1401 14:09
متشکرم
حافظ کریمی 11 امرداد 1401 23:44
درود هاااا
مسعود بافقی زاده 18 امرداد 1401 14:10
مرسی دوست خوبم
مسعود بافقی زاده 25 امرداد 1401 16:23
درود ها بر شما
jalal babaie 13 امرداد 1401 00:48
سلام و درود ، بسیار زیبا و دلنشین بود
مسعود بافقی زاده 18 امرداد 1401 14:11
ممنونم آقا جلال عزیز