برگشته ام
از خویش
که از تو نمی توان برگشت
حتی اگر پروانه ها تشیعت کرده باشند
چشمهایت تصور ِمعصوم ِ زندگی ست
ودستهایت
خواهش ِشفاف ِ جاری شدن در متن ِ زمان
ستاره ها را پس از این سوسوی کدام پنجره
به باور خورشید بکشاند
شب
بیداری کدام اندیشه را
به وجدان صبح؟
خاک
توان قتح استخوانهایت را ندارد
تو فراتر از مرگی
دردا مرد!
شیمیایی هیچ گازی را یارای ِ خاموشیت نیست
که ریه هایت از تنفس زخم لبریز بود
و
دلت
از شوق رهایی
سفر به خیر شاعر
پرواز چقدر به بالهایت می آید
دلم را روی میز میچینم
با تمام نفسهایم
که هوای با تو بودن را
میبلعند
و هر نفسی که فرو میرود
ممد حیات است و
دیگر بالا نمیآید
که با هر نفس از تو بمیرم
ببین چگونه دلم را
مثل جنینی
که نه سقط میشود
نه به دنیا میآید
به گرده میکشم
این کلمات حرامزاده را
چه کسی بر زبانم ریخت
این دوستت دارم بیپدر را
قمار باز ناشی من
این همه را
گران بباز
یا بمان و از من زنی بساز
همین که بیایی
و کسی چشم به راهت باشد
همین که بیایی
و پیش از آنکه بیایی
عطر چای گلستان
در آشپزخانه بپیچد ...
از من زنی بساز
زنی که تا کنون نبودهام
زنی که تاکنون نبوده است
حالا دلم را از ترس مادرم
لای کتابهای مدرسه پنهان نمیکنم
و حروف اول اسمهایمان را
در دو قلب کوچک زخمی ...
حالا
در تمام رگهایم
من از تو دورم را
درد میکشم
و هر روز
در من زنی زاده میشود
که انقراض عشق را
یک روز به تاخیر بیاندازم
تو دیر میرسی
آن قدر دیر
که این پیراهن
نه برای پوشاندن شانههایم
کافیست
نه برای یک قواره کفن !
نام عزیز تو را در تمام چاههای جهان
فریاد میزنم
صدای من از راه دور
به گوشت نمیرسد
- الو سلام برادران دینی من
که پایتان طبق قوانین
به گلیم تنهایی آدمها کشیده میشود
تا سکوت مرا شنود کنید
و بغض مرا به ثبت برسانید
شما که میدانید
من
نمیتوانم این همه بیتابی را
با سرویس پیام کوتاه
برای او بفرستم ...
تمام ترانههای کوچه بازاری
اعجاز صدای عبدالباسط
در تلاوت یوسف
برای من
پر از برای تو دلتنگمهاست
پر از اوی شعرهای من
که تو باشی
این همه را
گران بباز
قمارباز ناشی من
یا بمان
و از من زنی بساز !