3 Stars

حواس پرت

ارسال شده در تاریخ : 05 آبان 1401 | شماره ثبت : H9422653

حواسِ پرت

بعد ازین از حواس ها پَرتَم
با همان حسِ یادگاری ِ تو
درد دارد اشاره کردن به
خنده های تو با کناری ِ تو

زندگی رنگ و رو ندارد، تا
خلأ ِ دست و پنجه ام باشی
درد دارد، بهانه ات بودن
درد دارد،شکنجه ام باشی

از کجای زمان،زمین خوردم
که سکوت از سرود،رد شده بود
زنده بودم،نه زنده مثل همه
بودنم،مرگ را،بَلد شده بود

خلوتم ، مثل قالی کرمان
هی لَگد خورد و هی نما آمد
آن که از چشم روشنم افتاد
در نگاه تو آشنا آمد

من نگفتم... تو هم نفهمیدی!
مرزِ این عشقِ بی جنون،کم بود
زنِ آوازه های دربه دری
روبه روی تو بود و مبهم بود

باید انکار را بلد باشی
مردِ آشفته،بینِ شوق و حَذَر
وحشت ِدار را بلد باشی
آی... عالی ترین دلیل خطر

توبه را بی امان ادامه بده
قلب تردید را نشانه بگیر
زنِ این ماجرا،که مادر شد...
بچگی کن، فقط بهانه بگیر

شاهدِ سرگذشت ِ معلولم
وارثِ رمز و رازِ من، قبر است
حسرتِ سردِ طالع ِ تردید
مردِ افسانه های من ، ببر است!

راستی، تیرِ بی هدف، دیدی؟
شعله ی سردِ بی زبانه چطور؟
خلوتِ شعر های عاشقانه ی یک
دفتر ِ شعر های عاصیانه چطور؟

بعد ازین،من خدای انکارم
اصلن احساس ِ بهتری دارم!
می پذیرم که بعدِ مادر هم
دایه ی مهربان تری دارم

می پذیرم که عشق و دامنه اش
کودکی ها وُ شهر بازی بود
آخ... در سینه ام بمان و بمیر
یعنی این جمله هم،مجازی بود؟

شعر،از فرصتم گذشت وُ فقط
در وجودم نبردِ قافیه ماند
نقطه ی عطف ِ هر ترانه ی ناب...
زنِ این قصه، " زنِ حاشیه" ماند

بعد ازین سُرب ِ سینه ام، سرد وُ
بعد ازین ذوقِ بودنم، کور است
آی... مقصد ترین تنِ نزدیک
بعد ازین راهِ رفتنم،... دور است

شاعر نمی خواهد که این شعر را نقد کنید.

ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 199 نفر 397 بار خواندند
امیر عاجلو (05 /08/ 1401)   | محمد مولوی (05 /08/ 1401)   | Seyed Mohammadreza Lahiji (06 /08/ 1401)   | آرزو بیرانوند (07 /08/ 1401)   | علی معصومی (08 /08/ 1401)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (05 /08/ 1401)  محمد مولوی (08 /08/ 1401)  آرزو بیرانوند (06 /05/ 1402)  
تعداد آرا :3


نظر 4

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا