لیلی امشب بنگر این دل تنهای مرا
من چه کردم که ربودی تبِ رویای مرا
رفتی و عاشق بیگانه شدی جانانم..؟
گفته بودی که به عالم ندهی جای مرا
لیلی دلتنگِ توام ، در دلِ این افکارم ..
تو بیا آسوده کن ، امواجِ دریای مرا ..
در دلِ تنهای شب میگِریَمت بی انتها
رفتی و پاشیدی رنگی تیره دنیای مرا
چون پریشان گشته ام از اضطراب دوریت
زیر لب میخوانمت، بِشنو تو نجوای مرا
چَشم بی تابم به دنبال تو میگردد دگر
پس بیا حاشا نکن این عشق پیدای مرا
من که معشوق تو بودم ، پس چه شد؟
تو شبی بازآ و حل کن این معمای مرا
در خیالم نیست جز تصویر زیبایِ نگار
لیلی ام بازآ ، اجابت کن تقاضای مرا
میدرخشی چون ستاره درخیال هرشبم
میبُرد چشمانِ تو زنجیرِ سودای مرا
پر شده این خانه از عطرِ گلِ پیراهنت
بوسه زد لب های تو سازِ تمنای مرا
چَشم خونینم شبی میبارد از دوری تو
خواهشا لَختی بُکُن زین پس مدارای مرا
من به دنبال تو گشتم در زمین و آسمان
زندگی بازم کجا بردی تو لیلای مرا..؟!
این دلم قربانی عشقِ تو شد،جانان من
ای یگانه بعد از این،بنگر تو فردای مرا..
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 02 بهمن 1401 18:05