خیالی نیست
تو عمری با من از احساس گفتی
نفهمیدم دلت جای دگر بود
مرا دل بسته چشمت نمودی
چه ساده چشمکت برمن اثرداشت
دراوج دلخوشی هایم گشودی
دری از عشق بر عمق نگاهم
نمیدانم چرا در نیمه ی راه
رها کردی مرا با اشک و آهم
منی که از همه دنیا گذشتم
برای شادی و خوشبختی تو
گذشتم از همه خبط و خطایت
و سر کردم به هر سر سختی تو
غرورم را به زیر پا نهادی
ولی زخم زبانت عادتم شد
به هر قیمت خریدم غصه ات را
و لبخندت خیال راحتم شد
نبود این رسم دنیایی رفاقت
فراموشم مکن اینگونه راحت
چنان بر عشق پشت پا زدی که
جوانی مان بسوزد تا قیامت
چه بد کردم که رو گرداندی از من
زدی زیر همه قول و قرارت
چه زود از یاد بردی آشنایی
همه رفتند جز من از کنارت
خیالی نیست تقصیر خودم بود
تو را دادم پر و بال از وجودم
و شاید سرنوشتم این چنین بود
منی کز یاد تو غافل نبودم
تآمل کن بیا یک لحظه حتی
به آنچه گفتم و آنچه شنیدی
قضاوت کن چه کار اشتباهی
دراین مدت ز احساسم تو دیدی
تو چندین بار در کجراهه رفتی
و من آسان گذشتم از خطایت
کدامین جرم سنگینم سبب شد
چنین یکباره بد گردم برایت
اگر حرف و حدیثی باز گفتم
نمیخواهم تو را رنجانده باشم
و یا با گفتن این چند جمله
تو را از زندگی ترسانده باشم
دلم دریایی از اندوه و درد ست
که تنها گشته ام نا باورانه
تو اقیانوس امیدی برایم
همیشه گویم این را صادقانه
برای انتخاب راه و بیراه
نباید بی تامل زد به دریا
بیا برگرد تا با هم بمانیم
حقیقت می شود یک روز پیدا
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 20 آذر 1402 09:58
درود بر شما