«سرمه ی چشم»
تو را چون جان خود ای سرزمینم دوست می دارم
تو را ایران من ای نازنینم دوست می دارم
تویی خورشید تابان در پگاه صبح امیدم
تو را وقت عبادت همچو دینم دوست می دارم
رکاب جان من یک قیمتی دُردانه می خواهد
تو را ای دُر دُردانه نگینم دوست می دارم
تویی آرامش قلبم در این شبهای ظلمانی
تو را در شادی و سختی ، غمینم دوست دارم
کویر لوت و دریای خزر را با خلیج فارس
تو را ای گربه ، ای ماه مهینم دوست می دارم
تو را با داریوش و کورش و خیّام و عطّارت
تو را ای گنج قارون ای ثمینم دوست می دارم
میان دامنت سروی شدم خوش قامت ای ایران
تو را ای مادرم ای بهترینم دوست می دارم
کنم سجّاده را رنگین ز خاکت وقت تسبیحم
تو را ای ماه تابان در جبینم دوست می دارم
همیشه کُنج قلبم می نشینی تا شوم آرام
تو را با چشم کورم گر نبینم دوست می دارم
کند خاک تو را چون سرمه ای این «مخلص صادق»
تو را ای مام من ای سرزمینم دوست می دارم
چهارشنبه99/7/9
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 11 فروردین 1403 14:14
درود بزرگوار ا
محمدهادی صادقی 13 فروردین 1403 09:20
درود و سپاس