«ویرانه»
صحرای دل خشکیده باران نیست
مرغ چمن غم دیده خندان نیست
در این زمان مرگ آدمها
حیوان شده این آدم انسان نیست
خشکیده برگ و شاخه های سرو
باغ خزان دیگر گلستان نیست
جغدی در این ویرانه می خواند
آوای خوش در باغ و بُستان نیست
پُر گشته از مور و ملخ این باغ
آخر چرا مرغ هَزاران نیست؟
این آسمان رنگش کبود و زرد
آبی چرا دریای دوران نیست؟
سجّاده ها رنگین تر از دیروز
بوی ریا می آید ایمان نیست
جنگ و ستیزی بین انسانهاست
جنگی بجز بین مسلمان نیست
وقتی اسیر غم شود این دل
دنیا برایش غیر زندان نیست
ای «مخلص صادق» رود ظلمت
در این سیاهی ماه تابان نیست
یکشنبه99/6/23
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 22 فروردین 1403 12:22
درود بر شما
محمدهادی صادقی 23 فروردین 1403 14:00
درود و سپاس