3 Stars

جیرانِ من ای یاغی قشلاق نشینم

ارسال شده در تاریخ : 23 مهر 1394 | شماره ثبت : H941493

...
من آمده ام چشم تو را سیر ببینم
ای ماه ترین دلخوشی روی زمینم
/
بگذار که از جام لبت شعر بنوشم
بگذار که در سایه چشمت بنشینم
/
قشقایی چشمان تو برنو به کفم داد
جیرانِ من ای یاغی قشلاق نشینم
/
از روز ازل بسته ی گیسوی تو بودم
تا بوده چنین بوده و تا هست چنینم
/
بگذار ز پر چین لبت رد بشوم تا
از باغ دلت میـوه ی ممنوعه بچینم
/
چشمان شما دخترخان نشوه عشقست
خان ایده خود دارد و من هم مرفینم
/
در شهر شدم شهره به لامذهبی و شعر
وقتی تو شدی مذهب و پیغنبر و دینم
/
از برکه «میمند» به سرچشمه شیراز
من آمده ام چشم تو را سیر ببـینم

حسین دلجووو

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 537 نفر 852 بار خواندند
حسین دلجویی (24 /07/ 1394)   | منوچهر منوچهری(بیدل) (24 /07/ 1394)   | طلعت خیاط پیشه (24 /07/ 1394)   | کمال حسینیان (24 /07/ 1394)   | زهرا نادری بالسین شریف آبادی (24 /07/ 1394)   | اله یار خادمیان (25 /07/ 1394)   | سمانه تیموریان (آسمان) (25 /07/ 1394)   | دادا بیلوردی (25 /07/ 1394)   | طارق خراسانی (25 /07/ 1394)   | فرامرز فرخ (25 /07/ 1394)   | محمد جوکار (25 /07/ 1394)   | علی معصومی (11 /02/ 1399)   |

رای برای این شعر
تعداد آرا :6


نظر 19

  • منوچهر منوچهری(بیدل)   24 مهر 1394 18:20

    سرورم استادم عزیزم همیشه زیبا میسرائید ممنونم rose rose rose rose rose rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   26 مهر 1394 08:53

      درود بر استاد دلم
      نازنین بیدل دلدارم...

      شمشیر‌ها هر قطرة عباس بردند
      از دامن دشت شقایق یاس بردند

      با تیغ اخگر‌های عترت را ستردند
      از کانی کوه سخا الماس بردند

      بر نیزه های شبروان خفته برخواب
      زیباترین گل‌واژة احساس بردند

      تزویر و زر کردند و خُم را سر گرفتند
      پشت عصای عاص اشک ناس بردند

      دزدانه شام خویش را تا پاس رفتند
      تا از حریم ذوالفقاری پاس بردند

      صفین با قران ناطق نیم کردند
      تا کربلا با زخم دل اماس بردند

      تا مشک و دندان و رشادت گرم بودند
      شمشیرها هر قطرة عباس بردند

      حسین دلجووو

  • طلعت خیاط پیشه   24 مهر 1394 19:04

    در شهر شدم شهره به لامذهبی و شعر
    وقتی تو شدی مذهب و پیغمبر و دینم
    درود بر شما جناب دلجویی ارجمند
    rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   26 مهر 1394 08:54

      سلام بر طلای کرمان
      سپاسگزارم استاد مهرم..

      نام من گشته حسین وه چه عجب نام نکوست
      مستی و سر خوشی ام جمله از ان نیک سبوست
      بر حسین هر که بود عاشق و دیوانه و دوست
      مرده و زندة ی «دلجو» همه دیوانة اوست

  • کمال حسینیان   24 مهر 1394 21:59

    درود بر خالو و امیر غزل
    دستمریزاد استاد
    چند وقتی بود که دلتنگ اشعار زیبایتان بودم
    و خوشحالم که باز فرصتی شد بر سیر گلستان تان

    بی تابم از آن تاب که بر مویت بود
    وآن زلف شبت فتاده بر رویت بود

    تنها نه منم اسیر بازیچه ی تو
    سیلابۀ خون روانه از کویت بود

    سودا زدۀ قمار عشقت رو شد
    شرمنده از آن صورت نیکویت بود

    این سینه چو قافست بکوهِ غمِ عشق
    عنقای دلم بسته به جادویت بود

    در خوابگهِ زلف شبستانِ نگار
    یک پنچه از آن پلنگِ بد خویت بود

    دل ریخته در بساط پاییزی تو
    پژمرده ولی عاشق دلجویت بود

    جز زهر نشد حاصلِ عشقت ما را
    بیچاره«حزین» حسرتِ کندویت بود

    کمال حسینیان
    rose

    • حسین دلجویی   26 مهر 1394 08:57

      به به...
      ماه تابید و افتاب امد
      باز درسینه صبر و تاب آمد

      درود بر استاد دلم حضرت عشق

      چه زیبا سروده اید کمال عزیز...
      آقا چی میشه اینو بزارم بالا ، اونو بیارم پایین؟؟؟

      rose rose rose rose
      applause applause applause applause

      برو بگو تو به سید ،کـمال می آید
      دوباره در نفسم شور وحال می آید
      .
      بگو اگرکه زدل رفت مهر خورشیدم
      ولی درآسمان نگاهم هلال می آید
      .
      دوباره شهر مدینه به کهکشان پیوست
      دوباره حی علی...از بلال می آید
      .
      دوباره موج نگاهش رسید ازخزرم
      دوباره شالیِ سبزِ شما ل می آید
      .
      دوباره جلوه ی شوال میدمد ز افق
      دوباره ماه خوش اعتدال می آید
      .
      دوباره سیب سرشاخه ها طلایی شد
      دوباره شانه پر از پرتقال می آید
      .
      دوباره شاخ نبات است شهد شیرازم
      دوباره نرگس چشم وصال می آید
      .
      دوباره دشت کویرم سهیم زمزم عشق
      دوباره چشمه ی شعرم زلال می آید
      .
      اگرچه قندوعسل صادرات بنگالست
      برای شهد عسل ها مثال می آید
      .
      دوباره بر سر محفل بداهه می بارد
      دوباره بر سر مسند جلال می آید
      .
      نیت کنید و ببینید در حوالی عشق
      چه شهدشاخ نباتی به فال می آید
      .
      چرا هزار بخارا به ترک او ندهیم ؟
      کنون که دلبرخوش خط وخال میآید
      .
      برو بگو که به آتش سپار اسپندت
      برو بگو تو به سید ،کمال می آید
      ====
      دلجووو

  • زهرا نادری بالسین شریف آبادی   24 مهر 1394 22:49

    بگذار که از جام لبت شعر بنوشم
    بگذار که در سایه چشمت بنشینم
    /
    قشقایی چشمان تو برنو به کفم داد
    جیرانِ من ای یاغی قشلاق نشینم
    rose rose rose rose rose
    درود هاااااااااااااااچشمه زلال شعرتان جوشان

    • حسین دلجویی   26 مهر 1394 08:58

      درود بر برناوی غزل و زلال و مرام و عشق..
      خدایی پشت تریبون دیدنتون ، یه حال خاصی داره ، آجی
      ایووووول...

      امشب از چشم فلق در صبحگاه انتظار
      نور میپاشد ملائک در پگاه انتظار

      امشب از پلک هزاران پنجره سر می زند
      برق شعبان از دو چشمان سیاه انتظار

      امشب از آنسوی دریاهای طاقت میرسد
      زورق عشق عاقبت از کوره راه انتظار

      امشب از گلهای نرگس غنچه میروید ز عرش
      صبح تا زینت دهد آرامگاه انتظار

      امشب از زندان ظلمت دست میشوید دلم
      تا درخشد صبح وصل اندر پناه انتظار

      امشب از چشم گدایان درش سر میزند
      اشک خورشید از نگاه پادشاه انتظار

      امشب از آئینه شعبان به بزم کهکشان
      ماه من سر میرساند عمر ماه انتظار

  • اله یار خادمیان   25 مهر 1394 09:30

    درود وسلام بسیار زیبا و خوشریتم بود جیران این یاغی قشلاق نشین شما احسنت



    ندانم تب من تب خال کیست
    دل زخمی من به دنبال کیست
    به گوشم صدییست نا آشنا
    ندانم که بخت من اقبال کیست
    به چشمان یک عکس عاشق شدم
    نپرسیدم این عکس تمثال کیست
    دلی می فروشم گلی میخرم
    نمی دانم این میوه کال کیست
    تَ تَ تَ تبم آشیان سوز شد
    زبان پر از لکنتم لال کیست
    مرا از چه سنگی تراشیده اند
    جنون ساس این شهر جنجال کیست
    به در یای بی زورق عاشقان
    وجودم نفهمیده ام مال کیست

    سر فراز باشی

    • حسین دلجویی   26 مهر 1394 08:59

      سلام بر استاد دلم

      خادمیان جان ، انگار دیگه مارو از فیض پیشنهادات زیباتون محروم کردید ، بزرگوار..
      بی نهایت سپاسگزارم..

      applause applause applause applause applause

      آمدم دلخوش و با افسرده حالی میروم
      نا امیدی سوی دنیائی خیالی میروم
      بعد پابوسی تان از خویشتن خالی شدم
      جان ودل بردی کنون بادست خالی میروم

  • سمانه تیموریان (آسمان)   25 مهر 1394 13:14

    سلام و درود بیکران
    استاد غزلهای ناب
    دستمریزاد. واقعادلنشین می سرایید
    در پناه حق rose rose rose

    • حسین دلجویی   26 مهر 1394 09:01

      بانو تیموریان گل و بزرگوارم
      بی نهایت سپاسگزارم...

      rose rose rose rose rose rose

      لااقل گاهی امید گاه و بیگاهم بده
      از نگاهت گرمی مستانه بر آهم بده
      عاشقی دلخسته ام درشهرچشمانت غریب
      زیر چتر مهربانی های خود راهم بده

  • دادا بیلوردی   25 مهر 1394 19:18

    درود بر جناب دلجو rose

    • حسین دلجویی   26 مهر 1394 09:02

      درود حضرت زلال عشق...

      از این دل بیقرار غم می بارد
      از غربت این دیار غم می بارد
      با این همه بارش طراوت امشب
      از جاده سبزوار غم می بارد

  • طارق خراسانی   25 مهر 1394 19:28

    قشقایی چشمان تو برنو به کفم داد
    جیرانِ من ای یاغی قشلاق نشینم
    /
    از روز ازل بسته ی گیسوی تو بودم
    تا بوده چنین بوده و تا هست چنینم

    applause applause applause applause


    با سلام و درود بی حد


    بسیار زیبا مانند همیشه


    در پناه خدا.................................................................................................. rose

    • حسین دلجویی   26 مهر 1394 09:05

      درود بر حضرت طارق...
      سپاس از سبز دشت آفتابی نگاهتان...


      طارق بیا ک عقده ی دل با تو وا کنم
      روزی هـزار مرتبه نامت صـدا کنم..
      /
      طارق بیا ک کار جهان اعتبار نیست
      بگذار در وصال تو شکر خدا کنم...
      /
      عاشق نبوده ای که بدانی چه میکشم *
      ماندم ، چگونه وصف تویی ، دلربا کنم
      /
      ما را نه دلبریست نه سودای دل بری
      باید در این میانه فقط ادعا کنم...
      /
      پشت قـیام تو تا انتـهای عـشق
      دل را به شهد شاعریت پرصفا کنم
      /
      طارق دلم شکسته، دعایم نمی کنی؟
      تا این دل شکسته ، رهین شفا کنم
      /
      گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
      باید غمم به نام عزیزت رها کنم
      /
      طارق غمی تمام وجودم گرفته است
      اینجا چگونه صحبت آن ماجرا کنم
      /
      آن دلربا که رفت وفادار بود و من
      باید به عشق حرمت نامش وفا کنم
      /
      این را عیان برای تو گفتم ، عزیز من
      شاید که داغ سینه ی تنگم دوا کنم
      /
      باری گلایه مانده به بغض گرفته ام...
      ماندم ، گلایه های غمم را کجا کنم؟
      /
      من آمدم هوای تو قدری سبک شوم
      تا بغض خود به ناب غزلهات وا کنم
      /
      گفتی که نیست حضرت فرهاد و بایدم
      بر عاشقان عصر اتم اقــتدا کــنم
      /
      من «برکه ها» نخوانده ام و ناشیانه تر
      باید درون شعر و غزل ها شنا کنم...
      /
      گفتی بدون عشق چنان باد هرطرف
      باید سفر نموده ، به دل ماجرا کنم
      /
      گفتی دلت خراب غم و غصه گشته و
      بر این دل خرابه سپاس ، خدا کنم...
      /
      حجت تمام کرده ای ای اسوه ی غزل
      می بایدم که بر کـلام شما اکتفا کنم
      /
      طارق یقین حضور تو از سوی کبریاست
      پس می سزد سپاس به ذات خـدا کنم
      /
      باید دو بسته شمع کنم نذر بیت هات
      باید که دین شعر تو امشب ادا کنم
      /
      باید در ابتدا ندهم دل به مدعی
      یا آن که ابتدا تامل این انتها کنم
      /
      آیینه ام که گرد فراموشی ام زدند
      باید کنون دلم به غزل پر جلا کنم
      /
      طارق جدا نموده غم از دل ،کلام حق
      من هم کنون ز غیر خدا دل جدا کنم
      /
      دردا که دیر آمده ای و غروب شد...
      با تو طلوع عشق جدیدی بنا کنم ؟؟
      /
      طارق بمان که مرهم فصل خزان تویی
      طارق بمان که جان به قدومت فدا کنم
      /
      طارق بمان که باز بـداهه سروده ام
      طارق بمان که عقده دل با تو وا کنم

      حسین دلجووو

  • محمد جوکار   25 مهر 1394 23:37

    من در تپش ثانیه ها چله نشینم
    حواترین وسوسه ی روی زمینم
    یلدای تو دلگیرترین شام جدایی ست
    بی حوصله ام بعد تو و خانه نشینم... ..بداهه
    ============
    همیشه درود بر استاد مهربانم جناب دلجویی عزیز
    افرین بر طراوت شورانگیز و چشمه ی جوشنده احساست
    در پناه حضرت دوست

    rose rose rose

    • حسین دلجویی   26 مهر 1394 09:08

      به به...
      جناب جوکار عزیز
      داداش محمد گلممممم..
      ایووول بزرگوارم..

      آقا توی بداهه کم کم دست استاد شهریارو داری از پشت میبندی
      البته دور از گوش محبان خاص استاد ک یکی شونم خود بنده هستم..

      سپاسگزارم محمد جان..

      rose rose rose rose
      applause applause applause applause

      روزی که بر کف پیکر اصغر گرفتند
      گویا مدالی از کف داور گرفتند

      خون از گلوی نازک تیری که پاشید
      جام صفااز ساقی کوثر گرفتند

      اکبر که چشم از صفحه پیکار پوشید
      گویا ز صف اوصاف پیغمبر گرفتند

      قاسم که جان میداد در دامان مولا
      تاب از توان مجتبی یکسر گرفتند

      آبی که با عباس بر تاراج بردند
      گویا حسین را چشم و دست و سر گرفتند

      چون عون یاس باغ زینب گشت پرپر
      جعفر فروغ دیدة خواهر گرفتند

      پژواک هل من ناصر مولا که بشکفت
      از گنبد عرش خدا لنگر گرفتند

      دلجووو

  • علی معصومی   11 اردیبهشت 1399 22:22

    درود بر شما ارجمند
    ☆☆☆☆☆
    rose rose rose

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا