3 Stars

این شاعران دیوانه هایی دل نشینند

ارسال شده در تاریخ : 13 تیر 1394 | شماره ثبت : H94641

....

روزیکه برق چشمهای ما بهم خورد
انگار تقدیرم به نابودی رقم خورد
/
سقراط دل این بی نوای دسـت پاچه
یک استکان شوکران را جای سم خورد
/
حوا رسید و سیب سرخی داد دستم
شیطان رسید و روی ایمانم قسم خورد
/
دیوانگی هم حال خوبی داشت، وقتی
اسمم میان لیست عاقل ها قلم خورد
/
آن روز دیگر شعر هایم جان گرفتند
روزی که تنظیمات افکارم بهم خورد
/
بعد از دوچشمت مدتی آواره بودم
تا اینکه در اینجا گذارم لاجرم خورد
/
این شاعران دیوانه هایی دلنشینند
انگار کارم با گروهی محترم خورد
/
من دست و پای مستیم را جمع کردم
زیرا که از آن استکان انگار کم خورد
/
بعد از تو حرف عادیم دیگر غزل شد
روزیکه برق چشمهای ما به هم خورد

حسین دلجووو

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 385 نفر 597 بار خواندند
حسین دلجویی (14 /04/ 1394)   | روح الله اصغرپور (14 /04/ 1394)   | زهرا نادری بالسین شریف آبادی (14 /04/ 1394)   | حامد زرین قلمی (14 /04/ 1394)   | حسن عباسی (14 /04/ 1394)   | طارق خراسانی (15 /04/ 1394)   | اصغر چرمی (15 /04/ 1394)   | بهناز علیزاده (15 /04/ 1394)   | اله یار خادمیان (16 /04/ 1394)   | کرم عرب عامری (16 /04/ 1394)   | علی اصغر اقتداری (16 /04/ 1394)   | فاطمه خواجویی راد (17 /04/ 1394)   | علی معصومی (11 /02/ 1399)   |

رای برای این شعر
حامد زرین قلمی (14 /04/ 1394)  حسن عباسی (14 /04/ 1394)  طارق خراسانی (15 /04/ 1394)  اله یار خادمیان (16 /04/ 1394)  علی معصومی (11 /02/ 1399)  
تعداد آرا :5


نظر 27

  • روح الله اصغرپور   14 تیر 1394 14:08

    دستمریزاد استاد بزرگوار applause applause applause rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   15 تیر 1394 03:39

      سلام نازنین یار و همراه وادی ادبم
      سپاسگزارم و خوش امدید...

      چـشم تو آمد دل ما را گرفت
      عشق شد و محـفل ما را گرفت
      .

      پونه صفت غنچه زد و پا گرفت
      سبز شد و وا شد و دنیا گرفت
      .

      بس که به چشمان تو دل دوختم
      بعد غزل مثنوی آموختم
      .

      بازکه دل خواست شود روبراه
      دید شده بسته ی چشمی سیاه
      .

      وای چنین شانه به گیسو مکن
      دست دلم پیش کسی رو نکن
      .

      تا نکشی زورق دل سوی خویش
      موج مینداز به گیسوی خویش
      .

      ما که در این شهر غریب توایم
      گم شده در چشم نجیب توایم
      .

      کاش من گم شده پیدا کنی
      کاش دری سوی دلم واکنی

      .
      چشم تو عشقست پناهم بده
      باز در آن میکده راهم بده
      .

      آمدی و خـیمه زدی بر درم؟
      یا که رسیدی که شوی باورم؟
      .

      آمده ای رحـم به حالم کنی؟
      یا به ره عـشق حلالم کنی؟
      .

      حال که تو آمده ای، خوب من
      غنچه بزن پونه ی محبوب من


      حسین دلجووو

  • زهرا نادری بالسین شریف آبادی   14 تیر 1394 15:08

    بعد از تو حرف عادیم دیگر غزل شد
    روزیکه برق چشمهای ما به هم خورد

    چقدرزیباودلنشین!!!
    واقعا لذت بخش است
    مثل همیشه غبطه خوردن دارد قلم شیوای شماماناونویسامانی rose rose rose

    • حسین دلجویی   15 تیر 1394 03:43

      باتو نادری گرامم..
      الحمدالله ابتدای راهید و جوان
      و بقول شیخ طوس
      جوانست و جویای نام آمده ست...

      چرا غبطه و حسرت ، دختر گلم....

      امید در شکوفایی گل ذوقتان روز ب روز شاهد گهر افشانی ها و جاودانه سرایی هایتان باشم...

      گل کاشته ای استاد با مرضیه با مریم
      مرضیه جدا دلبند ، دل داده جدا مریم
      .

      از صحنه این گلشن جز عشق چه میجوییم؟
      تا هست گل یاسی بی چون و چرا مریم
      .

      بازار دُر و یاقوت کرده ست کساد از خود
      از کوره چو بیرون شد چون شمش طلا مریم
      .

      گلشن شده این محفل از سوسن و سنبل ها
      افزوده گل و سنبل در صحن و سرا مریم
      .

      ما را چه ثمرطاعات درماه صیام ایدوست
      وقتی که نمازم را گردانده قضا مریم
      .

      مواج و پریشان است دریای دلم ؛ استاد...
      جایی که نماز عشق کرده ست به پا مریم
      .

      هر چند که شک دارم بین سه وچار خود
      بشمار خودت بانو ، شیطون بلا مریم



      حسین دلجووو

      • زهرا نادری بالسین شریف آبادی   15 تیر 1394 16:12

        این شاعران دیوانه هایی دلنشینند
        انگار کارم با گروهی محترم خورد

        عشق یعنی خدا
        خدا یعنی عشق
        عشق یعنی نبض زندگی
        یعنی جنون
        عاشق یعنی دیوانه
        وشاعر یعنی دیوانه تر
        ماهمه مجانین جنونیم
        وطوافان گِردعشقیم
        وازسرگیجه دچار ژاژ
        وشعریعنی هذیانهای مجانین عشق
        اشعارشماهرچه خوانده میشود سیرایی نداردآب شور اقیانوس است تشنه باخوردنش بیشتر تشنه میشود.درضمن بعداز 45 سال جوانی آفتاب لب بام است من عاشق غزلم شما شاه غزل، غزل برایم غزال گریز پاشده ومن درشکارش از پاافتادم پناه به پریسکه آوردم تاالتهاب دل سوخته راباآالتیام بخشم

        • حسین دلجویی   16 تیر 1394 00:20

          درود بانوی بزرگوارم...
          براتون پیامی خصوصی در ذیل اخرین سروده تون گذاشتم
          سپاس از اینهمه مهر بانی زلالتون...

          rose rose rose rose

          دلم گرفته فقط یک بهانه می خواهم
          برای موج دو چشمم کرانه میخواهم
          /
          بیا و اسم قشـنگت به ساحلم بنویس
          برای صخره ی اشکم نشانه میخواهم
          /
          همیشه حس تو بودست عجز دستانم
          بیا که حس تو را عاجزانه میخواهم
          /
          نشان خانه من در غبارها مانده است
          فروغ روی تو در ذهن خانه میخواهم
          /
          نگو که سهم دلم نیست شادمانی و عشق
          بخوان به ناز که امشب ترانه میخواهم
          /
          نفس به غیر هوای تو زجر اجباری است
          بیا که یک نفس شاعرانه می خواهم
          /
          برای ابری تـنگم جــرقه لازم نیست
          دلم گـرفته فقط یک بهانه می خواهم

          حسین دلجووو

  • حامد زرین قلمی   14 تیر 1394 15:40

    استاد دلجویی عزیز سلام
    از حضورتان در شعر ایران بسیار خوشحالم
    نگاه ویژه ای به آثار بی بدیل حضرتعالی دارم
    با عشق می خوانمت شاعر
    rose rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   15 تیر 1394 03:46

      جناب زرین قلمی والاتبار و والامقام و والاگهرم...
      همیشه یکی از افتخاراتم این بوده ک حامد زرین قلمب را میشناسم
      همین سعادت ما را بس
      چ رسد ک در محقل انس و ادبشان خوشه چین شاخه ای رز سپیدی از خرمن مرام و قلمشان باشیم...
      بزرگوارید...استادم... love struck love struck love struck love struck

      وقتی خیال ِچـشم تو را بوسه میزنم
      دارم زلالِ چـشم تو را بوسه میزنم
      .
      فتوا ندیده ام که حرامش کند کسی
      وقتی حلالِ چشم تو را بوسه میزنم
      .
      شاید به اختیار شاعریم درمحال ها
      گاهی محالِ چشم تو را بوسه میزنم
      .
      تک خال ناز چشم تو کانون زندگیست
      کانون خالِ چشم تو را بوسه میزنم
      .
      گل میدمد شمال دو چشمان آبی ت
      وقتی شمالِ چشم تو را بوسه میزنم
      .
      احساس میکنم غزلی مانده بر لـبم
      تا حس وحالِ چشم تو را بوسه میزنم
      .
      فواره ی شکوه ونجابت کمال عشق
      من هم کمالِ چشم تو را بوسه میزنم
      .
      ای اتصال عشق به عرش فرشته ها
      من اتصالِ چشم تو را بوسه میزنم
      .
      وقتی اذان چشم تو ما را بلال کرد
      دست بلالِ چشم تو را بوسه میزنم
      .
      چشمت ببند و دست خیال مرا بگیر
      وقتی خیال ِچـشم تو را بوسه میزنم

      حسین دلجووو

  • حسن عباسی   14 تیر 1394 21:24



    سلام استاد عزیز جناب آقای دلجویی


    واقعا این روزها حرفهای عادی و روزمره تان هم غزل شده است غزل می گویید با طعم عشق


    تعریف و تمجید نمی کنم بدون اغراق اشعارتان از بینظیرها نیست اما یقین دارم از کم نظیرها هست


    دوستتان دارم مثل گذشته

    در ضمن ممنونم که اجازه دادین شماره تونو به مهدی آقا بدم
    گفت به آقای دلجویی اس ام اس دادم


    بچه ی خوب و مودب و مسجدی و بلاخره از همه لحاظ تمومه









    rose rose rose rose applause applause applause applause

    • حسین دلجویی   15 تیر 1394 03:49

      جناب عباسی سبز اندیشم
      خوش امدید برادر بزرگوارم
      و کار شایسته و بجایی کردید عزیزم...

      ما ک اندوخته ای نداریم ک باعث آبرو داری مان بشود
      اما

      سر ک نه در راه عزیزان بد
      بار گرانی ست کشیدن به دوش...

      حق یارتان
      بگویید تماس بگیرد و اخرین سروده هایشان نیز ب انتخاب خودشان ارسال کنند
      ترجیحا واتساپ...

      طاعات مقبول...مومن... love struck love struck love struck love struck

      کنون که چشم دلم گشته آشنای شما
      ز شوق دل بنویسم شوم فدای شما
      .

      به هر کجا که نمودم نظر، نگاه بهار
      شمیم یاس بسرداشت درهوای شما
      .

      به گاه دوست بنازم صفای مشرق عشق
      که میدمد ز پگاه دلم صفای شما
      .

      ز صوت عشق نباشد به عالمم خوشتر
      ز نای نغـمه ی مهر آور نوای شما
      .

      شفای گلشن جانید واستحاله ی روح
      فـدای مرهم سبز دل و شفای شما
      .

      مرا چه بـیم ز راه دراز و سخت غزل
      که داده دست بدست دلم خدای شما
      .

      چرا به عـرف کنم اقتدا که می بارد
      گل از فقاهت شرعم به اقتدای شما
      .

      مس عیار کلامم محـک چگونه زنم
      به پای نظم درخشنده ی طلای شما
      .

      به استجابت یاران همیشه ملتمسم
      که آب روی دلم مانده در دعای شما
      .

      به مهردوست نگو بیوفاست «دلجو»یی
      که شوق جلوه حق می دمد وفای شما


      حسین دلجووو

  • طارق خراسانی   15 تیر 1394 00:52

    این شاعران دیوانه هایی دلنشینند
    انگار کارم با گروهی محترم خورد

    applause applause applause applause applause
    applause applause applause applause applause


    با سلام و عرض تسلیت


    غوغاگری های شما پایانی نخواهد داشت

    ماشاءالله


    در پناه خداوند سبحان شاد زی


    rose rose rose

    • حسین دلجویی   15 تیر 1394 03:57

      درود بر شما نازنین دوست گرانقدر و سبز اندیش و والاتبارم
      اگر همین تشویق ها و ترغیب ها و دلگرمی های شما نبود بنده به تکرار قید اینکار را زده و باز میگشتم به همان شغل شریف قبلی ام
      یعنی ب پیروی از انبیا گرام ، چوپانی و بز چرانی..

      باز هم خانه ات آباد بگو «سیب» ک تو
      غنچه ی لب شدی و چهره فریبا کردی

      سپاسگزارم از حمایتتان... love struck love struck love struck love struck

      تا تو لب باز کنی مطــلع دنیا عشق است
      تا غزل ساز کنی قافــیه یکجا عشق است
      .

      آمــدی قائده و نظم غـزل ریخت بهم
      سبک چشمان تو و مسلک نیما عشق است
      .

      اشک تکرارترین واژه ی مشق شب ماست
      در دبستان تو تکرار الفـبا عشق است
      .

      ساحل شرجی چشــمم به صفایت بنواز
      که هوای تو نشستن لب دریا عشق است
      .

      قلمت نیک و دلت نیک و غزل هایت ناب
      با تو ننوشته ترین گات اوستا عشق است
      .

      دامن چشم خلـــیج تو پر از مروارید
      پشت چشمان تو اندیشه ی دریا عشق است
      .

      از هــمین تنگه ی شیراز مرید تو شدم
      جان استاد مرادی و به مولااااا عشق است
      .

      برج میــلادی و میلاد تو قد قامت نور
      از نک پای تو تا عرش ثریا عشق است
      .

      تو فریبایی و شیوایی و یک عالمه شور
      از تو هی ناز و زما اشک تــمنا عشق است
      .

      گر چه ما غرق غروبــیم و سحر ناپید است
      باز هم وعده بده وعده به فردا عشق است

      =====
      دلجووو

      • طارق خراسانی   15 تیر 1394 12:59

        به خدای لاشریک و به این ایام بسیار مقدس شما حافظ زمانه هستید
        به وجودت افتخار می کنم حضرت دلجویی
        الهی سالیان دراز زنده باشی و بسرایی و دوستان بخوانندو بیاموزند و لذت ببرند.
        این غزل شما مرا مبهوت هنرنمایی تان کرده است عجب طبع دریایی ماشاءالله!!
        وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُ‌وا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِ‌هِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ‌ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ‌ لِّلْعَالَمِینَ

        applause applause applause applause applause applause
        applause applause applause applause applause applause
        applause applause applause applause applause applause

        در پناه رب العالمین شاد زی

        • حسین دلجویی   15 تیر 1394 17:52

          نازنین طارقم..
          دوست گلم..
          میدانم ک سرشار مهرید و آکنده از صمیمیتی ناب..
          و کلامتان نشات گرفته از شبنم یاس وجود و طینت باطراوت نوع نگاهتون..
          علی رقم نیت تایید طلبی و خود ستایی اجازه بدهید تا ،داستانی براتون بگم ، بزرگوار...
          یادم نمیره که در سایت شعر نو غزلی منتشر کردم به به تک بیتی از لسان الغیب بزرگ تذهیب و بقولی تضمین شده بود
          بعد از انتشار در سایت یکی از عزیزان و اساتیدی ک سالها افتخار اشنایی و سعادت شاگردی شان را داشتم بر بنده علنی خرده گرفت و اعتراض کرد که چرا شما بیتی از حافظ را ضمیمه ی ابیاتتان کردید؟
          چرا شما حال و هوای شعرتان را خدشه دار کردید؟
          «لطفا قضاوت عجولانه نکنید»
          نتیجه این شد که دوستان دگر بر ایشان اشفتند و کار به جایی رسید که بنده پا در میانی کرده و مسئله ختم به خیر شد
          البته این دوست و استاد گلم نیت شان بر این نبود کهخدای نکرده، بنده بهتر از حافظ یا حافظ بهتر از بنده سروده..خیرووابدا بحث شان بر این مضمون نبود...
          ایشان در پاسخ کامنتهای اعتراضی دیگر دوستان عنوان کردند که اشعار دلجو با زبان ششصد سال بعد از حافظ سروده شده و سنخیت چندانی با زبان ششصد سال پیش زمان خواجه نداشته...همین
          اما بنده ی خدا بعلت گنگی مضمون ارسالی چنان سوع تفاهمی در فضای سایت انداخت که هیچوقت فراموش نمیکنم..
          و حال..جناب طارق عزیزم..
          بنده هر وقت دلم میگیرد تنها معجون آرام بخش دل و احساس و جان و خیالم همانا غزلیات حافظ و همانا تفاعلی ب شمس شیرازست...
          مصداق....ما که باشیم که اندیشه ی ما نیز کنند

          rose rose rose rose rose

          گــر کند میل به خوبان دل من عیب مکن
          کین گناهیست که در شهر شمــا نیز کنند

          گر رود نام من اندر دهنت نیست عجب
          پادشاهـان به غلط یاد گـدا نیز کنند

          سعدیا گر نکند یاد تو آن ماه مرنج
          ما که باشیم که اندیشه ما نیز کنند

          rose rose rose rose rose
          آمدی دست غزل یک شبه بالا کردی
          عالمی عشق دراین خانه مهیا کردی
          .
          بی تو هر پنجره زندانی دیواری بود
          آمدی پنجره ها رو به خدا وا کـردی
          .
          خانه در پشت غبار شب جنگل گم بود
          نبش خانه طرف آبی دریا کــردی
          .
          آمدی آب و گل و آیینه همسایه شدند
          گل به آیینه سپردی و شکوفا کردی
          .
          هرم مرداد به اندیشه ی دی بخشیدی
          شب یلدا زده ها همدم رویا کردی
          .
          نرگس شبزده راخوشه ی پروین دادی
          یاس سرما زده با ناز مـداوا کردی
          .
          گندم گونه تو برکت بارانش... ..بود
          که دل دشت از این زاویه پویا کردی
          .
          یوسف از گوشه چاهی به عزیزی بردی
          پیرهن چاک زدی ناز زلیخا کردی
          .
          بازهم خانه ات آباد بگو « سیب» که تو
          غنچه ی لب شدی و چهره فریبا کردی


          حسین دلجووو

  • اصغر چرمی   15 تیر 1394 09:03

    سلام
    درود بر شما rose

    • حسین دلجویی   15 تیر 1394 18:04

      درود گرامی یار ادب..
      خوش امدید و سپاسگزارم جناب چرمی گرانمهرم...

      rose rose rose

  • بهناز علیزاده   15 تیر 1394 10:03

    درود بر استاد غزل، rose rose rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   15 تیر 1394 18:05

      درود بر شما
      خوش امدید بزرگوار...
      rose rose rose rose


      نازنینا با قرار بی قراری روز و شب
      کرده ای ما را اسیر روزگاری روز و شب


      ما که عمری پشت خط چشم هایت مانده ایم
      پس چرا سر بر سر ما میگذاری روز و شب


      میبری دل را و بر دامان مان سیلاب هاست
      دیده را تا کرده ای ابر بهاری روز و شب


      شاهکار شعر شد در روزگارم این غزل
      گر چه خود در روزگارت شاهکاری روز و شب


      خط چشمان تو بس تلفیق نستعلیق داشت
      سایه اش مانده است عمری یادگاری روز و شب


      بسکه از مشاطه ها دل می بری در سایه ها
      فکر میکردم جز این کاری نداری روز و شب


      وقت شرعی لطف کن از کوچه ی مسجد نرو
      مومنین را میبری در سوگواری روز و شب


      جان « دلجو » این حوالی آفتابی ...لا اله...
      گر چه با خورشید دائم در مداری روز و شب


      ======

      دلجووو

      • بهناز علیزاده   16 تیر 1394 11:32

        بسیار عالی یکی از یکی زیباتر مانا باشید و نویسا مهربان همچون پدرید سپاس بی پایان، rose rose rose

        • حسین دلجویی   16 تیر 1394 18:13

          درود بانو علیزاده بزرگوارم
          جلای وطن کرده و دور از دیار
          امید ک پیوسته شاهد شادمانی و تراوش ناب اندیشه و سرشک زلال قلمتان باشیم...

          گیرم نبرده ای تو ز خاطر قرارمان
          گیرم که پا بجاست هنوزم مدارمان
          /
          اما بگوعزیز در این فصل های سرد
          بوی خزان گرفته چرا پس ، بهارمان ؟
          /
          تقصیر روستایی ی ساده دلم چه بود؟
          داده بدست عشق تو گر، اختیارمان
          /
          فواره های شوق که بر اوج میزدند
          هرگز مخواه تا که شود آبشارمان
          /
          من خسته ام زبسکه دو پهلو سروده ام
          دنیا که نیست بی خبر از کار و بارمان
          /
          بگذار تا بهار که در پیش روی ماست
          با درس پر طراوتش شود آموزگارمان
          /
          با ما چه کرده است نگاهت، که سالهاست
          تهران به مشهد است بلیط قطارمان *

          حسین دلجووو

  • اله یار خادمیان   16 تیر 1394 00:16

    درود و سلا م سبز و شکو فا جاودانه بسرایی rose

    • حسین دلجویی   16 تیر 1394 00:18

      درود جناب خادمیان گلم..
      سپاس از نگاه شاعرانه تون...

      rose rose rose rose

      دلم گرفته فقط یک بهانه می خواهم
      برای موج دو چشمم کرانه میخواهم
      /
      بیا و اسم قشـنگت به ساحلم بنویس
      برای صخره ی اشکم نشانه میخواهم
      /
      همیشه حس تو بودست عجز دستانم
      بیا که حس تو را عاجزانه میخواهم
      /
      نشان خانه من در غبارها مانده است
      فروغ روی تو در ذهن خانه میخواهم
      /
      نگو که سهم دلم نیست شادمانی و عشق
      بخوان به ناز که امشب ترانه میخواهم
      /
      نفس به غیر هوای تو زجر اجباری است
      بیا که یک نفس شاعرانه می خواهم
      /
      برای ابری تـنگم جــرقه لازم نیست
      دلم گـرفته فقط یک بهانه می خواهم

      حسین دلجووو

  • کرم عرب عامری   16 تیر 1394 03:16

    خیلی جوان بودم

    که دیوانه شدم

    دیوانه شدم

    دیوانه

    راهی راه توشدم

    ترسا بکلیسا

    خاخام به کنشت

    مسلم به

    کعبه ی دل
    بیدل
    رسید

    اما من

    تک وتنها هنوز

    گمشده راه توام
    کج و کوله بداهه ای تقدیم استاد عزیز


    rose rose rose

    • حسین دلجویی   16 تیر 1394 18:15

      درود نازنین استاد گل و بزرگوارم..
      بی نهایت ممنون و سپاسگزارم...


      روح شعرت جان مشتاقم جلا بخشیده است
      آسمانها را به من بی ادعا بخشیده است


      بسکه سبز سینه ات آیینه دار زندگیست
      دشت و دریا را جدا جنگل جدا بخشیده است


      ماجرای عشق بازی با غزل دیوانگیست
      تا غزل هایت به جانم ماجرا بخشیده است


      لایه زیرین شعرت عالمی سرزندگی ست
      عالمی سرزندگی بر ما خفا بخشیده است


      انزوای شاعری غیر از سکوت ودرد نیست
      ماجرای شعر تو ما را صدا بخشیده است

      ای که دست مهربانت بوی گندم میدهد
      دستهای مهربانت را خدا بخشیده است


      دلجووو
      rose rose rose rose

  • فاطمه خواجویی راد   17 تیر 1394 07:44

    درود استادگران قدرجناب دلجویی

    چون همیشه عالی و با طراوت

    عدالت رانمی فهمد جهان

    تا بیانش کی کند مولا علی ؟

    شهادت ابرمرد تاریخ معنای عدالت و عنایت را تسلیت می گویم
    التماس دعا
    rose rose rose rose

  • علی معصومی   11 اردیبهشت 1399 22:42

    درود بر شما ارجمند
    ☆☆☆☆☆
    rose rose rose

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا