...
با تو دارد کم کمک شعرم شمـالی میشود
مثل سبز چشــم های آن حوالی میشود
.
عصرهای جمعه ام در پیچ و تاب گیـسویت
پیچ در پیچ هـرازم وه چه عالـی میشود
.
عقده ی یک عـمر دریای دلم در سایه ی
ساحل چشم خزر گون تو خـالی میشود
.
طول و عـرض روزها از دستمان درمیروند
لحظه ها مــدیون تقویم جلالی میشود
.
خط شرم خـفته در لب های شعرم عاقبت
در خط چشـمت دچـار اتـصالی میشود
.
وای اگر شال سرت را وا کند دست نسـیم
ماه پیش شــرم چشمانت هلالی میشود
.
از گـلوی اتفــاقات هـرازم رد نــشو
ضعـف قـلب آن حوالـی احتمالی میشود
.
وای بایـد بس کنم این حـول ولا احوال ها
چون حلول عشق مان حالی به حالی میشود
.
زود باید از تونل، از جاده، از سـد رد شویم
ذهن تنـگ کـودک طبعم خـیالی میشود
.
بازهم در پشت شـالی ها دلـی گم کرده ام
باز هم اشعار من دارد شمـــالی میشود
حسین دلجووو
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 26
روح الله اصغرپور 17 امرداد 1394 18:53
درود استاد با سکوت کرد در مقابل این همه زیبایی و نظاره گر پیچ در پیچ اشعار شمالی شما گردید و از منظره های دل انگیز آن لذت برد.
مانا باشید.
حسین دلجویی 18 امرداد 1394 19:51
درود جناب اصغر پور گرامی م
بی نهایت ممنونم
شعری براتون میزارم ک از دوست گلم مجتبی ناصری تهرانی هست
البته ایشونربی حد بمن لطف داشتند
ولی خواهشا به حساب تایید طلبی تلقی نفرمایید
این عطر که می جویی در خانه دلجویـی
عطـر گل نرگس بود از شانه دلجـویـی
.
اینان که تو می بینی آواره در این کویند
هـستد مریـدان و دیوانه دلـجـویـی
.
او حافظ میمند است ، یا شمس نمیدانم؟
دارد همه جا عضوی سامانه دلـجـویـی
.
ای کاش که سهم من دیدار رخش می شد
ای کاش که من بودم رایـانه دلجـویـی
.
شـیرین دلـم پر شد از شوکت فـرهادش
شاگـردم و رهـجو در، افسانه دلجویی
.
ای میر غـزل جامی ، با ما تو بزن ،شاید
آیـد به سر این غم با پیمانه دلجـویـی
====
مجتبی ناصری...
کمال حسینیان 17 امرداد 1394 21:57
درود بر امیر غزل
خالو جانم من که توان نقدم نیست، مرا نه نقد می گیرند و نه نسیه ولی باز مثل گذشته هوس بداهه و تقدیمی کردم بر این ناب تان و می دانم در محضر شما ، سرودن، خطای مبرز هست ولی چه کنم که هر چه دارم از شما دارم
میرِ غزل، دلجوی من، گشته چه عالی شعرِ تو
مانند شـوق عاشــقی، وقتِ وصالی، شعرِ تو
چون قطره های شبنمی، شُوید تنِ عریان گل
یا مثلِ یک سرچشمۀ، ناب و زلالی شعرِ تو
سروِ چمانِ بزمِ ما، اســطورۀ شعــر و کلام
رویانده مهرِ سایه اش، چون من نهالی شعر تو
من جادۀ پر پیچ و خم، در انتظارم یک قدم
گر پا گذارد بر تنم، ریزد ملالــی شعــر تو
من دشتِ خشک وبی نشان،ازغصه های جاودان
باشد خرامان بگذرد، آهـو مثالی شعــــر تو
بر اوجِ مستی می بَرد، هم عشق و هستی می دهد
بر عاشقان سینه چاک، همچون «کمالی» شعر تو
==============
پاینده باشید استادم
حسین دلجویی 18 امرداد 1394 19:49
درود کمال عزیز
استاد گلم...جناب حسینیان
همین حضورتون خود ارزشمندترین هدیه ی دوستی ست که هیچ بازار بورسی قادر به قیمت گذاری ش نیست
دیگه حالا غزلیات دلنوازتوم که درافشانی از طینت ایینه تون هست ، بماند
چون که اصلا و ابدا حساب منه بینوا رو که نمیکنی
آخه نمیگی من اینا رو چطوری باید جواب بدم؟
خب مومن ، همه که مث خودت چنین طبع روانی ندارند
رحم کن...کماااااال جان
بی نهایت ممنونم
خصوص غزل زیباتون ک چندین و چند بار خوندم..
واقعا در الوند شوق و ذوق بودین که سرودین...پیداست..
بقولی
رنگ رخسار خبر میدهد از سر ضمیر...
اگر چه بیخبرم از خودم ولی هرصبح
سراغ آمدنت را ز کوچه می گیرم
.
همیشه بی تو به طوفان اشک مانوسم
همیشه بی تو به دریای چشم درگیرم
.
چرا که بسته دلم را هوای تنهایی
چرا که فاصله کردست بند و زنجیرم
.
فلک سرشته ز اول به زجر بنیادم
فلک نوشته ز اول به درد تقدیرم
.
نه داده کوکب بختم به عشق امید و
نه کرده کودک طبعم به مهر تعبیرم
.
تویی که مطلع هر شاه نامه عشقی
برای طوس غزل ها تویی اساطیرم
.
بیا که بی تو دل از دودمان خود کندم
بیا که بی تو ز رنج جهان خود سیرم
.
سکـون ثابت مرداب خلوت خویـشم
چرا که کرده رخ ماه دوست پاگیرم
.
به غیر عشق به پرونده ام خطایی نیست
همـیشه جرم نگاه تو بوده تقـصیرم
.
فقـیه شهر بگـو جـرم ما ندیده بگیر
چرا که عشق چنین داده حکم تکـفیرم
.
امـیر عـشق تو اکنون اسـیر دریاهاست
و پیش پای تو چون قطره غرق تبخیرم
.
بیا که در صف عشاق تو ز خود رفتم
بیا که عشق تو گشته نماد تحــقیرم
.
به نام عشق مریدم چو چشمه بر دریا
به کام عشق عبیدم ، نه اهل تزویرم
.
به یک کرشمه زهره همیشه تسـلیمم
اگر چه خوشه ی پروین نکرده تسخیرم
.
بیـا ببین که دو چـشمم نماد فواره است
بـیا مــخاه بیفتد در آب تصـویرم
.
ببین همـیشه تویی در کلام الگـویم
بیین همـیشه تویی در مرام تعــبیرم
.
همیشه رمز نگاهت نماد زیبایی است
که بـهر مطـلع شعرم نـشانه می گیرم
.
فدای مهر تو بانــو که گل فرسـتادی
تو زود مظهر مهری و من کمی دیرم
.
به مهر دوست امـیرم ، حـلاوت عسلم
به هجر دوست پریـشم،سفیر شمشیرم
.
به عشق یار همـیشه سپر کنم دل خویش
اگر ز خـصم بـبـارد هـزار ها تـیرم
.
بـیا و مــرز قشـنگ دلـت معین کن
به راه عشـق تـویی آرش کمانگـیرم
.
حضور خلـوت انس است و دوستان غایب*
چه حسرتی است که امشب شده گلو گیرم
.
دلم گرفـته و اشک وداع می جـوشد
دلم شکـسته و در ازدحـام تعــمیرم
.
برای از تو نوشـتن همـیشه کـم دارم
برای از تو سرودن همــیشه « میمیرم»
.
شبـم ز نیمه گـذشت و هنوز منتـظرم
سراغ آمدنت را ز کوچه می گیرم.....
====
دلجووو
میمند فارس
علی اکبر سلطانی 17 امرداد 1394 22:52
سلام و درودهااا استاد بزرگوارم ..
وای اگر شال سرت را وا کند دست نسـیم
ماه پیش شــرم چشمانت هلالی میشود
چه غزل پر احساسی قلم زدین ..
دوست داشتم..
حسین دلجویی 18 امرداد 1394 19:53
درود بر جناب سلطانی گل و بزرگوارم
ممنونم اکبر جان
میدونی ک دوستت دارم
عاشقان؛ هر روزتان نوروز باد
نازنینان؛ روزتان پیروز باد
***
جامه ای گر صاف و ساده ، پاک داری ، عیب نیست
آسمان دل اگر ابری نباشد
زندگی ست...
زندگانی زیر چتر دلخوشی بالندگی ست..
لابلای جامه ای پارینه هم
میشود با دلخوشی ها سر شود..
***
مصدر وجدان اگر آسوده باشد،بی گمان
در پگاه زندگانی،عشق هاست...
شامتان چون کهکشان پر جاذبه ..
ورنه الوان جامه از ترفند کاری فخر نیست،
***
روزهاتان بهتر از هر روز باد،
مشعل هر روزتان داغ و جهان افروز باد،
سالتان پر شور و حال،
سبز دشت سینه هاتان خالی ازهر قیل و مقال،
***
گر بهار دلخوشی ها زین حوالی رد شود
دست در دست خدا از غصه ها رد می شویم،
مهربان باشید و خوش روی و مجیب ...
خالی از رنج و ملال...
شادمانی هایتان در روزگاران ، بر قرار...
****
جستن احوال هم دریک پیام
خواهد افتاد اتفاقش بی گمان
البته بایک کلام،پشت سبز یک سلام..
***
یک پیام مهر بخشت،عالمی سرزندگی ست
یک سلام دلنوازت عامل بالندگی ست
یک نگاه مهر آیینت چنان باران عشق..
در ضمیر پر کویر دوستدارانت صفاست...
***
خنده هاتان هدیه می بخشد به احساسات تنگ..
نور، شادی، عشق، رنگ..
***
یک تبسم
یک کلامت
یک سلام...
میدهد بر دوستانت شور و حال،
از وجودت میزداید هر ملال،
پس همین حالا عزیز
بهر خویش و قوم و دلدار و نگار...
آشنایان هر که از ایل و تبار
دوستان رفته از خاطر ز پیرار و ز پار
هر که روزی رد شده از کوی قلبت بی گدار
در پیامی آشکار....
جمله با هم مینویسیم این سرود...
جمله با هم مینوازیم این شعار...
نازنینان ؛ روزتان نوروز .. باد
عیدتان فرخنده و پیروز ... باد
مشعل عمرت جهان افروز ... باد...
====
دلجووو
میمند فارس
پنجشنبه 12/28
علی اصغر اقتداری 17 امرداد 1394 22:58
شعر تان از ابتدا روح شمالی داشته
درود بر شما هم چنان عاشق بمان وعاشقانه بسرای
حسین دلجویی 18 امرداد 1394 19:54
درود بر استاد بزرگوارم
سپاسگزارم جناب اقتداری والامرامم..
رفتی و خاطره ات همدم بارانم کرد
سینه ام تنگتر از فصل زمستانم کرد
.
من که از شعر و غزل هیچ نمیدانستم
خط چشمان تو راهی دبستانم کرد
.
آخر آن باد که افتاد پر روسری ات
آخر آن باد بدین گونه پریشانم کرد
.
گر چه ازمدرسه یک عمرفراری بودم
بیت لبهای تو اینگونه غزلخوانم کرد
.
دل سپردم به همان سعی و صفایت،برگرد
شاید این بار دو چشم تو مسـلمانم کرد
=====
دلجووو
میمند فارس
نگار حسن زاده 17 امرداد 1394 23:10
درود بر شما جناب دلجویی
غزل زیبایی بود
حسین دلجویی 18 امرداد 1394 19:58
درود بانوی بزرگوار و مهرآیین ادب
سپاسگزارم..
گل یاسم ، نفسم، امیدم
کهکشان نظرم ، خورشیدم
آنکه یک عالمه خورشید خدا
در بلندای نگاهش دیدم
آنکه در شام طلوعش تا صبح
نم نم عاطفه می باریدم
آنکه در چشمه ذوقش با عشق
غنچه شعر و غزل می چیدم
شادی و دلخوشیم شادی او
هستی اوست همه امیدم
مونس لحظه ی تنهایی من
ماهتاب غزلم ، ناهیدم ...
====
دلجووو
احمد البرز 17 امرداد 1394 23:21
سلام
دست مریزاد عزیز دلم
جناب دلجویی شمال شعرتان سبز بود و زیبا و آبی و عالی
طارق خراسانی 18 امرداد 1394 10:49
وای بایـد بس کنم این حـول ولا احوال ها
چون حلول عشق مان حالی به حالی میشود
.
زود باید از تونل، از جاده، از سـد رد شویم
ذهن تنـگ کـودک طبعم خـیالی میشود
با سلام و درود
هرکس این شعر را می خواند به این اثر فاخر غبطه می خورد.
هزار ماشاءالله
وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ
دیگه چکار باید بکنی که تا حالا نکرده ای؟!!
این غزل شما را نه تنها در وبلاگم به نمایش می گذارم بلکه میدهم تا باخط خوش نوشته و در منزل برای دوستان به نمایش می گذارم
از فوق العاده هم فوق العاده تر است.
آفررررین استاد
دستمریزاد
در پناه خدا سلامت و شاداب باشی و بسرایی امیرم
حسین دلجویی 18 امرداد 1394 20:05
سلام بر استاد دلم جناب طارق همیشه عزیز...
طارق جان ..یکی شما و یکی هم یکی دوتا از بانوان یزرگوار
اخرش منو میکشید داداش
بسکه تعریفم میکنید
بدون توجه به خوش باوری و قلب ضعیف من
تازه خبرم ندارید که باطریشم چینیه..
و با وجود تحریم ها امکان خرید باطری یدک هم نیست
اقا شما گلید و من همه تونو دوست دارم
در ضمن
از کوزه همان برون تراود ک در اوست
خود نماد مهر و عصاره ی ادب و بنیان دلداری های زلال هستید استادم
ممنونم...
من از شیراز شعر و شور و رازم
که با حافــظ بود راز و نیازم
/
من و یک جاده فی ما بین میمند
که حـسرت داده بر دست نیازم
/
کنون از شــهر دلبندم چه گویم
کـنون با یاد دلدارم چه سازم
/
غزل ها برده در داغ و سرشکم
غزل ها برده در سـوز و گدازم
/
اگر چه ســر به دار کوی عشقم
ولیکن پیش دلــبر سرفرازم
/
کـتابش را گشودم تا ببــینم
کتابش را گشودم تا چه سازم
/
ولیـکن با تفاعل های خواجه
نمی دانم بسـوزم یا بـسازم
====
دلجووو
طارق خراسانی 18 امرداد 1394 20:44
سلامی دوباره
اولن قلب حقیر تنها عضو بدنم می باشد که سالم است و تقدیم عزیز جانم
دومن شما کنار خواجه هستید و ایشان هر چه دارد و ندارد را به شما بخشیده است و مبارکتان باشد
در این عصر باید افراد زیادی در شعر و ادب گل کنند و شما امید همه ی ما هستی.
بزرگترین افتخار برای من این است که می گویند طارق از شاگردان حسین دلجویی بوده .
من هم زرنگم فکر نکن الکی تشویق می کنم. داستان اینه که گاهی اوقات افسردگی شدید سراغم میاد خب چرا برم قرص بخورم؟ یک سبد بوسه برای عشقم می فرستم او هم غوغاگری هایش را شروع می کند و این غزل شمالی را می سراید.
دم استادم گرم
شاد و سربلند باشی آمین
سمانه تیموریان (آسمان) 18 امرداد 1394 12:38
به به
واقعا محشر سرودید استاد عزیزم
در پناه حق همیشه شاد و سالم باشید
حسین دلجویی 18 امرداد 1394 20:01
درود مهربانوی بزرگوار کوی ادب
ممنونم و بی نهایت سپاسگزار
خوش آمدید ...
یلدای چشمهای تو از شب قشنگتر
دنیای میوه های تو خوش اب و رنگتر
ای ماه خوش تراش حلالی ترین گناه
ای چنگ ماه ها به حریمت پلنگ تر
بگذار تا گره بخورد کورتر شود
یعنی بخاه فاصله ها را تو تنگ تر
پای تمام عقربه ها را شکسته ام
باید سکوت کنند همه بی درنگ تر
بهناز علیزاده 18 امرداد 1394 14:51
چه به خورد قلمش می دهد استاد غزل، ؟
هرچه میرقصد قلم اشعارش عالی می شود
درودها بر شما استاد دلجویی ارجمند
حسین دلجویی 18 امرداد 1394 20:00
درود گل دختر مهراندیش و بزرگوارم
دختر گلم ، من هم خوش باورم و هم قلبم ضعیفه
لطفا کمی رعایت حال منو بکنید
بی اندازه سپاسگزارم از اقیانوس مهربانی های زلالتون...
سلام حضرت بانوی شعر و زیبایی
به بیت بیت غزل کرده ای دلآرایی
سلام همدم گل لحظه های تنهایم
سلام مونس دلواژه های شیدایی
فدای گردش چشم سیاه وزیبایت
فدای آن نفس موجز و مسیحایی
به زیر هر قدمت پاره پاره فرش دلم
که لطف نموده و قدری جلوس فرمایی
به بوسه گاه لبت آفریده معبودت
هوای گونه ی تو آلوی بخارایی
تو را و قامت ناز تو را که دید خمید
درخت سرو غرورم بدان دل آرایی
لبان سرخ تو انگار جامی از می ناب
سپید کرده نگاهم به شور و شیدایی
سپید سینه ی تو جلوه داده بر مهتاب
مگر به نور تو امشب رسم به فردایی
فرشته ی غزل من عروس رویا ها
سلام حضرت بانوی شعر و زیبایی
محمد جهانگیری 18 امرداد 1394 14:54
آقای دلجو تبریک میگم
مشخص است سروده های خواندنی یی دارید
بنظر طبع آماده و روانی هم داشته باشید
از آشناییتان بسیار خوشوقتم
حسین دلجویی 18 امرداد 1394 20:06
سپاسگزارم جناب جهانگیری بزرگمهرم
ممنونم و خوش آمدید بزرگوار
درود بر شما...
مدتی هست که ما سخت گرفتار توایم
روز و شب چـشم به راه سر بازار توایم
/
غـزلی ساز نمودی و دلم کوک تو شد
آخـرین بیت غـزل روی لب تار توایم
/
شعر گفتی که مرا از سر خود بازکنی
بــه خدا تا ابد الدهر گرفتار توایم
/
نغمه ساز تو تا صحنه ی شیراز رسید
اندک اندک بزنی جمله هوادار توایم
/
زخمه بر رشته گیسو مزن ای خانه خراب
که غزلخوان همه شب هم سخن تار توایم
/
نه عزیزم، گذر از کویِ دلم کارِ تو نیست
گرچه ما بر سرِ کویِ تو وُ در کارِ تو ایم
/
دامنِ وصلِ تو از کف ندهم چشم سیاه
چینِ دامانِ تو وُ، چینه ی دیوارِ تو ایم
/
می طلب کن که بریزیم و طوافی بکنیم
ما که عمریست در این دایره پرگار توایم
/
یادِ ما کردی و تسکینِ دلِ ما شده ای
از سرِ شوقِ طبیب است که بیمارِ توایم
/
هر چه بالا برود نرخ تو مشتاق تریم
یوسف مـصری و ما نیز خریدار توایم
حسین دلجووو
محمد جهانگیری 18 امرداد 1394 14:56
حال و هوایی که باعث شد این سروده شکل بگیرد اثر خود را بر بنده گذاشت
تر و تازه ست
حسین دلجویی 18 امرداد 1394 20:08
سپاسگزارم بزرگوار...
اولین باری که دیدم چــهره ی زیبای تو
دل سپردم بر نـــگاه ناز واویلای تو
آنچنان پیوست دلهامان که گویی عشق گفت :
وای بر احــــوال امروز من و فردای تو
من که دنیایم به غیر از دفتر و کاغذ نبود
چشم هـــایت آشنایم کرد با دنیا ی تو
تا خیـالم لابلای خرمنی شب بو فتاد
سخت افتادم به دام دیده ی شهــلای تو
خسرویی شیرینی خواب مرا تعبیر کرد
تا سپردم جان دل بر بستر رویای تو
گم شدم چون شمس تبریزی که تعبیرم کنند
لابلای دفتر چشــــــمان مولانای تو
لابلای یک سبد گل، بوسه پنهان کرده ام
تا مگر روزی شود تقدیمی لب های تو
======
دلجووو
دادا بیلوردی 18 امرداد 1394 18:53
درود بر جناب دلجووو
بهره مند شدم از احساس نابتان
حسین دلجویی 18 امرداد 1394 20:10
سلام بر استاد گل و بنیانگزار سبک زلال
ممنونم جناب بیلوردی گلم....
عمری ازشهر دلم چشم تری میگذرد
و جوانی همـه در بی خبری میگذرد
.
درد ها کهنه تر از کهنه تری می آیند
اشک ها تازه تر از تازه تری میگذرد
.
خطی از عشق نوشتم به هوایت ، شاید
از دل خواب خوشم نامه بری میگذرد
.
پشت این پنجره ی بسته به این امیدم
که شمیمی ز هوایت سحری میگذرد
.
نیست امید در این شهر به آوای بهار
تا ز یغمای خزانم شرری می گذرد
.
بر سر کوی دلم منتظرت می مانم
تا که از کوچه ی ما رهگذری میگذرد
=====
دلجووو