قطار،زندگی همچنان میرود مسیر را در دل کوه
و دره در تونل های تاریک
مسافران ناگزیر راه
مجبور به تحمل شده اند
چه ایستگاه پر مسافری! چه کوپه های شلوغی
چه ازدحام محشری!
مسافران دستپاچه از قطار میرسند و در قطار دیگری سوار میشوند
در انتهای کوپه یک نفر
هنوز غرق خاطرات دور و دراز یک سفر.هنوز با خیال عشقی پاک ایستاده در کنار کوپه ای خالی مسافرم
من از مسافران عجول دلم گرفته و فقط یه تو فکر میکنم بیا و ایستگاه بهتری برای من ردیف کن
مسافردیگری
من آن مسافرم
که انتهای کوپه در مسیر ایستگاه آخرم..
چشم به راهت کجایی، که تحمل قطار بی تو برایم دشوار شده است،
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 16 امرداد 1402 13:07
.مانا باشید و شاعر
کیوان هایلی 17 امرداد 1402 09:36
درودتان باد مهربانوی بزرگوار
زیبا سرودید