شب ظلمانی پاوه
و باران گلوله بر سر آن مردم مظلومِ افتاده به دام و در حصار دشمن خون ریز
صدای ناله محزون زخمیها که مو را بر بدن سیخ و به گونه اشک راجاری
و دل را میدرید و ریش ریش میکرد
زهر گوشه به جان ، زخم دگر میزد
تمام تپه های مشرفِ بر شهر بدست دشمن جلاد
و شهر در التهابی سخت
به هر سویش نشان از فتح دشمن داشت
حصار دشمنیها گرد شهر کامل
وشهر پاوه در حال سقوط محض
همه امیدهابر باد ودلها غرق موج یأس
زنان و کودکان در خوف و بیم ترس ، هراسانند و بی خوابند
و پژواک صدای توپ و خمپاره چنان پیچیده در هر سو
که شهر دیوارهایش با سفیر آن چو بید لرزان و خاک از سقفها ریزان
چه طولانی شبی بود ، آن شب محزون
فقط تنها کسی که جمع را بر گرد شمعِ عشق با هم همنوا ،
همدل و همراه کرد یک تن بود
و آن مرد بزرگ آن مرد روز سخت ، مرد عالم و عارف یعنی مصطفی چمران ،به شبها در بر حق خاضع و روزها بر دشمن چو شیر غران
هم او بذر امید و فتح و پیروزی به دلها کاشت و گفت: یاران به هر ظلمت پایانیست
و آن پایان سپیدی ،روشنایی ، فتح ، پیروزی است
به هر سختی ، گذشت آن شب
وظلمت رفت ، مهر آمد
به فرمانی طلایی ، پیر فرزانه نمود آزاد آن شهر فتاده در حصار سخت دشمن را
و چمران و دگر یاران به همراه همه مردم زدست دشمنان گشتند رها آن روز
و پاوه باردیگر ، گشت آزد و در آغوش وطن آرام
قاسم لبیکی جمعه 1400/8/28 تهران
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 30 خرداد 1402 10:01
درود بر شما
قاسم لبیکی 30 خرداد 1402 10:17
درود و سپاس
محمد علی رضا پور 30 خرداد 1402 22:30
سلام و درود تان
قاسم لبیکی 01 تیر 1402 22:17
درود فراوان
سپاس ازشما
شیما رحمانی 07 تیر 1402 19:59
درود بر شما بزرگوار اگرچه تلخ ولی بسیار مصور و زیبا????????????????
قاسم لبیکی 10 تیر 1402 01:34
سپاس فراوان از حسن نظرتان