برادرم سرباز جمعه
مادر را به خاطر ندارم پشت سرش آب ریخته باشد
که اشک هایش هر سه شنبه شب توسل می بست به رژه های پشت پنجره
پدرم سالها عشق و چشم را به خیابان دوخت
برای نان
نمی دانست چراغ گرد سوز خانه
را برق می گیرد
کودکی ام را
را به خاک باغچه می سپارد
شکوفه های سپید به می دانند در حوالی بهار خانه
چه گذشت
درخت تاک هم ...
و سینه ی سوخته ی انار هنوز آه می کشد
بر سیاه و سفید صندوق بی صدای فراموشی
چرا وان یکاد نخواندیم
فردوسی را دور زدیم
مولوی را رد شدیم
اعدام شد زندگی
و انقلاب نَقل نقالی شاهنامه ی بی شاهی
که زنده گان را به گور می برد
نمی دانم
برادر چند شنبه ی خرداد بر دار بی داد بیدار شد
مادرم در کفن مرداد
زمزمه ی چهل یاسین
گره زد
و آخرین بهار حک شد
بر سفره ی سنگ پدر
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 10
امیر عاجلو 28 تیر 1402 18:08
درود و سلام موفق و مانا باشید
فیروزه سمیعی 28 تیر 1402 19:22
درودتان باد جناب استاد عاجلو گرانقدر
صمیمانه سپاسگزارم از توجه و حضور ارزشمندتان
قاسم لبیکی 30 تیر 1402 20:16
چراغ گرد سوز خانه
را برق می گیرد
درود فراوان
فیروزه سمیعی 31 تیر 1402 11:41
درودتان باد جناب لبیکی ادیب گرانقدر
به دیده ی مهر می خوانید
بی نهایت سپاسگزارم
نویسا مانید وسبز
کیوان هایلی 31 تیر 1402 11:33
درودتان باد مهربانوی بزرگوار
زیبا سرودید
فیروزه سمیعی 31 تیر 1402 11:43
درودتان باد جناب استاد هایلی گرانقدر
صمیمانه سپاسگزارم از توجه و حضور ارزشمندتان
نویسا مانید وسبز وسرفراز
شیما رحمانی 31 تیر 1402 16:28
درود فیروزه جان لذت بردم واقعا ????????????????❤
فیروزه سمیعی 31 تیر 1402 21:35
درودتان باد شیما جانم دوست عزیزم
به مهر می خوانید نازنینم
فیروزه سمیعی 31 تیر 1402 21:36
صمیمانه سپاسگزارم از توجه و حضورقشنگت
نویسا مانید وسبز وسرفراز
محمدشفیع دریانورد 31 تیر 1402 17:43
سلام و درود بر شما بزرگوار
بسیار عالی