روزْگاران میرَودْ امّا خبر از یار نیست
روی مَهگونش نصیبِ دیده یِ این خوار نیست
من به قربانت روم ای مَه جبین، خورشید روی
گوشه یِ چشمی نظر کن طاقَتَم بسیار نیست
گر که ما لایق نبودیم و نباشیم همچنان
تو بیا. دیگر برایم سَروْ سایه سار نیست
چونکه پایت را نَهی برچَشم ای مولای من
چَشم را از فرش بودن افتخار انکار نیست
ما همه عشّاق عالم از نبودت خسته ایم
خوب میدانم تو را میلی به این دیدار نیست
آسمان از فرغ تو گریان شود گاهی ولی
گریه یِ او هم کم است و چاره یِ اینکار نیست
بودنت مِنّت بُوَد هرچند که دوری از نظر
فِعل ما نیکو نبودهِ این رهِ انصار نیست
خانه یِ مهرت زِ رَگ نزدیکتر باشد به ما
رَه بده. ما را بَسَندِ سایه یِ دیوار نیست
مینمایم من دعا بهر ظهورت ای عزیز
مِنّتی نِهْ تو بیا این عمر را اَفسار نیست
تَرسم آنروزی که تو رنجه نمایی یکقدم
مَرهمی آری ولی رَدّی زِ آن بیمار نیست
چاره اَندیشان بیندیشید در کار ظُهور
هیچ خُرسَندی مرا چون لحظه یِ دیدار نیست
الهم عجل لولیک الفرج
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 01 مهر 1402 19:06
حفیظ (بستا) پور حفیظ 08 مهر 1402 23:58
درودها.بسیارزیبابود