مثل پروانه ترین شمع شب منتظری
قرص ماهی و دلت منتخب منتظری
گاه و بی گاه به یادم سبدی می چینی
بوسه هایی که شده تشنه لب منتظری
هی خیالی زدم و نم نم باران که شبی
تازه می کرد خیابان و تب منتظری
دست در دست دلت با غزلی می گفتم:
جام عشقی شده ؛ پُر، لب به لب منتظری
گفته بودی اگر این وصل درازا بکشد
میشوم پای تو یک داوطلب منتظری؟
فال حافظ زدم و مصرع صبری وا شد
یوسفی آمده بود در سبب منتظری
.
تقدیم به تــــــــو ..
.
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
هما تیمورنژاد 26 فروردین 1395 12:21
سلام برادر نازنینم
غزل زیبایی بود مثل همیشه
علی اکبر سلطانی 09 اردیبهشت 1395 12:05
سلام گل خواهری ...
ممنونم سرزدی ...
در پناه حق ..
محمد جوکار 27 فروردین 1395 00:09
مثل پروانه ترین شمع شب منتظری
تو که شایسته ترین شاعر اشعار تری
دو قدم مانده به خندیدن گلهای بهار
آمده کوچه ی ما قاصدک خوش خبری
کوچه از عطر وجود تو پر از خنده شده
تو که در باغ دلم مثل نسیم سحری
ردپای تو بجا مانده میان شعرم
تو که در هر غزلم کندوی شهد و شکری
خاک پای تو شده سرمه چشم غزلم
تو همان آتش شوقی و پر از شور و شری... بداهه
================================
درودها بر دوست گرانقدرم جناب سلطانی عزیز
خرسندم که مجالی برای عرض ارادت و خوانش غزلی دلنشین از احساس نابتان یافته ام
رقص قلمتان ماندگار و مهرتان جاویدان
علی اکبر سلطانی 09 اردیبهشت 1395 12:06
سلام استاد بزرگوارم ..
چیزی برا گفتن نیست ..
جز بارانتان از راه دور..
بداهه ی نابی فرستادین ..
زنده باشی