بد بیاری های من را هیچ پایانی نبود
ماجرای عشق این اندازه بحرانی نبود
یار می آمد به دیدارم دلم آشوب بود
میزبانی کردن آخر کار آسانی نبود
با خود اندیشیده بودم گاه گاهی پیش او
می نشینم توی ایوانی که میدانی نبود
پیش خود گفتم برایش شعر می خوانم ولی
هیچ شعری لایق اش در هیچ دیوانی نبود
خواستم شیرین کنم خود را و مدح او کنم
واژه کم بود و فضای خانه روحانی نبود
با خودم گفتم به دستش جرعه آبی میدهم
هر چه می گشتم درون خانه لیوانی نبود
این نبود و آن نبود و شرمساری بود و بس
یار دیشب رفت و جای هیچ جبرانی نبود
رحمانی.شاهد
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 9
طلعت خیاط پیشه 15 مهر 1394 02:26
درود بر شما
شاهد رحمانی 17 مهر 1394 07:03
ممنون از محبت شما
طارق خراسانی 15 مهر 1394 06:52
بد بیاری های من را هیچ پایانی نبود
ماجرای عشق این اندازه بحرانی نبود
یار می آمد به دیدارم دلم آشوب بود
میزبانی کردن آخر کار آسانی نبود
با سلام و درود
خیر مقدم...........................................................................................................
غزلی محکم و فاخر بود...
دلمریزاد
در پناه خدا
شاهد رحمانی 17 مهر 1394 07:00
سپاس از محبت شما بزرگوار
دادا بیلوردی 15 مهر 1394 20:04
این نبود و آن نبود و شرمساری بود و بس
یار دیشب رفت و جای هیچ جبرانی نبود
.
درود بر رحمانی عزیز
آفرین
شاهد رحمانی 17 مهر 1394 06:59
ممنون دوست خوبم
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 18 مهر 1394 19:59
پیش خود گفتم برایش شعر می خوانم ولی
هیچ شعری لایق اش در هیچ دیوانی نبود
خواستم شیرین کنم خود را و مدح او کنم
واژه کم بود و فضای خانه روحانی نبود
درود براحساس لطیفتان لذت وافر بخشیدیدبا شعردلنشینتان قلمتان پویادلتان شاد
مهدی صادقی مود 23 مهر 1394 19:11
احسنت دوست عزیز
پاینده باشید
کرم عرب عامری 26 مهر 1394 16:57
درود بر شما عزیز