3 Stars

لو لو

ارسال شده در تاریخ : 26 بهمن 1394 | شماره ثبت : H942630




« لولو»



بازی کاغذ رنگی ها
با تلألو آفتاب
_صورتک تو چیست آقا؟
_مثلأ شاه!
_و شما؟
_مثلأ نه !اما همیشه کودک فقیر!
کاغذ رنگی ها تمام شد و
آدمکها پر از صورتک اما...
_چیست این مامان؟
_صورتک!
_یعنی لولوی ما آدمها!؟
مادر سکوت شد
اما کودک
لولوی خود را دید
_وای نه!
یعنی پشت رخسار هر فردی
یک صورتک زندانیست
پس رها باید شد
و صورتکها را ...
اما دید که شهر با صورتکها خوبند آنچنانکه
چند سطر بازی صورتکها
و خنده قاه قاه شهر
_چاره کار چیست مامان؟
چگونه می شود لولوی آدمکها را مرد؟
_لولو از خودش بیزار است
لحظه دیدار او با خود
لحظه مرگ او بر دار است
کودک با خودش اندیشید: «اینک سراسر شهر در خواب است»
پس
تمام کاغذ رنگی ها را سوخت
و بعد
سر هر کوچه
لب هر پنجره یک آیینه کاشت
وبعد
بر بام شهر فریاد شد
"ویترین کاغذ رنگی ها خالیست
اینجا دیگر ؛شهر صورتکها نیست"



نیلوفر مسیح
مکتب ادبی اصالت کلمه

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 233 نفر 329 بار خواندند
امیرحسین نوروزی (27 /11/ 1394)   | حمیدرضا عبدلی (27 /11/ 1394)   | نسرین قلندری (27 /11/ 1394)   | زهرا حسین زاده (28 /11/ 1394)   | قاسم پیرنظر (08 /02/ 1395)   |

رای برای این شعر
اولین نفری باشید که به این مطلب رای می دهید
تعداد آرا :0


نظر 3

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا