بر شیشه ی تنهایی قلبم ، ها کن
با بوسه ی سرخ، بر لبم امضا کن
من عاشق قصه های خون آشامم
در نیمه شبی جسم مرا احیا کن
*
روح از بدنم اجازه ی نذر گرفت
باغ دل من، آفت بذر گرفت
بیجان شده ام، زمانه با کل قوا
بعد ازتو توان را زمن جذر گرفت
**
بر صورت او، لبم اتک می خواهد
یک بوسه ی تیزِ تک به تک میخواهد
انگار که این صورت من در پاسخ
از دست خجالتش ، کتک می خواهد
***
کمتر تو بر این زندگی ات مرز بده
قدری دل سنگ خود به من قرض بده
کم فاتحه بر سرم بخوان تو، شاید
من زنده ام و خودت بر این فرض بده
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 6
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 29 شهریور 1394 00:34
درودلذت بردم از رباعیات زیبایتان لب مریزاد مانا ونویسا مانی
طارق خراسانی 29 شهریور 1394 09:54
سلام عرفان عزیزم
بچه که بودم فیلم مومیایی را دیدم و خیلی ترسناک بود و شب ها گاهی که بیادم می آمد خوابم آشفته می شد...
اگر شما عاشق قصه های خون آشام هستی این فیلم ها را ببینی چه کیف می کنی!!!
چهارپاره ای قشنگی بود
در پناه خدا
دانیال سمیعی 29 شهریور 1394 15:09
بژی کاک هستیار
سپاس بوتو
دادا بیلوردی 29 شهریور 1394 15:32
درود بر جناب هستیار
لذت بردم از احساستان.
مرحبا
.
اولی برایم زیاد لذتبخش شد.
منوچهر منوچهری(بیدل) 30 شهریور 1394 11:22
سلام بر شما از ربائی یاتت لذت بردم بسیار زیبا بود ممنونم درود بر شما قلمت شیوایست
نسرین قلندری 14 آذر 1394 14:02
درود