به لطفت در میان آتش عشقت گلستان شد بر و رویت
و مثل یوسف پیغمبرم که گم شدم در چاله ی گونه ت
سپاهی ازدوچشمت ریخت جامی زآسمان برلشکرجانم
که یک سوره به نام توست اکنون در شب احیای قرآنم
وجودم از نبودت جان دهد ، از دوریت هم روح می بازد
بمان نزدیک این عاشق،دمت هرمرده ای را زنده میسازد
دو زلفونت کند شق القمر وقتی که میتابد به طاق تن
و اخم تو خسوفی سخت و جان فرساست بر دنیای تار من
نگاه نافذ تو می شکافد بند دل را همچو رود نیل...
نباشد حرف و همتایی در عکس روی تو برعکس چند انجیل
زمان در چشم تو می ایستد محو تماشای تو می گردد
ز شور نازهایت چشمه می جوشد رمین دور تو میگردد
من از طرد زمین مسرورم و محکوم پردیس تو محبوبم
که در هر آزمون عشق تو چون عاشقی ممتاز مقبولم
تو جبریل منی هر لحظه در خود وحیی از اوصاف تو جویم
پیمبر وارم و خاتم ندارد عشقت و در صبر ایوبم
......نوید حیدریان....
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 10
سمانه تیموریان (آسمان) 09 شهریور 1394 12:45
به لطفت در میان آتش عشقت گلستان شد بر و رویت
و مثل یوسف پیغمبرم که گم شدم در چاله ی گونه ت
سلام
عجب تصویرسازی ناب و بدیعی
دستمریزاد
شاد باشید و همیشه شاعر
نوید حیدریان 09 شهریور 1394 16:54
اینهمه لطف بی دریغ شما باعث شادی و امیدواری و ایجاد انگیزه ای مضاعف در بنده میشود
طارق خراسانی 09 شهریور 1394 14:33
سلام بر نوید عزیزم
بسیار زیبا و قابل تأمل
در پناه خدا
نوید حیدریان 09 شهریور 1394 16:52
درود بر شما خیلی خیلی سپاس برای اینکه سروده حقیر را خواندید ..
دادا بیلوردی 09 شهریور 1394 21:17
درود بر احساستان
موفق باشید جناب حیدریان
نوید حیدریان 10 شهریور 1394 11:58
درود بر شما...با سپاس فراوان از شما دوست عزیزم
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 10 شهریور 1394 02:30
درود اشعارتون واقعن زیباست لذت بردم رقص قلمتان سرمد
نوید حیدریان 10 شهریور 1394 11:42
از لطف بی کران شما دوست عزیزم بسیار خوشحالم و باعث افتخاره دیدگاه شما پای سروده بنده
مرتضی فصیحی 15 شهریور 1394 09:11
درود دوست عزیز مانا باشید
مجتبی جلالتی 14 فروردین 1399 03:31
با هزاران درود
بسیارعالی