الا یا ایها الساقی ، ادرکاساً وناولها "
رهایم کرده ای یارب ، چرا در بین جاهل ها ؟
شبی در منزل یاران چه خوش بودیم ، تا اینکه
رقیب آمد ، همان ساعت فراوان گشت مشکل ها
میان من و جانانم فراق افتاد از آن لحظه
سراغش را همی گیرم به وادی ها و منزل ها
عدالت کِی چنین باشد ؟ یکی بی یار بنشیند
یکی دیگر ولی دائم شود همراهِ خوشگل ها
گذر از موجِ تاریکی ، به زیرِ نور خوشید آ
چه نعمتها که خوابیده ببین بر روی ساحل ها
مرض دارند یک عده ، نمی دانم چرا آخر
همیشه کارشان باشد خلاف رأی عاقل ها
ز دست این پَری رویان ، نه دل مانده است و نه ایمان
کُشد هر یک مرا آنسان ، که صد رحمت به قاتل ها
فقط این نکته را دانم همین عشق است در عالم
به شدت می برد لذت ز سوزانیدن دل ها
یکی گفتا که "روح افزا" رها کن این سخنها را
اگر اَل چکمئسن قارداش ویراللار باشیوا بِئل ، ها
علی روح افزا
ترجمه مصرع آخر : اگر دست بر نداری (از این حرفها) می زنند بر سرت با بیل ، هااااااااااااا
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 19 مهر 1401 23:48
سلام ودرود
کاظم قادری 20 مهر 1401 09:52
سلام و درود
غزل به سمت طنز متمایل شده چون تحمیل قافیه به غزل مشهوده و درواقع قافیه اندیشی موجب تنزل غزل شد
فیروزه سمیعی 12 امرداد 1402 20:52
درودتان باد جناب استاد روح افزا ادیب گرانقدر
غزل نابی از قلم زرین نگارتان خواندم
زنده باد