یا تو دیگر معشوقه ام نیستی؛
یا این خاطرات فرسوده دیگر مهیج نیستند...
بعد از تو دیگر سازها صدای کوکی ندارند،
کنسرت ها دیگر لذت سلفی گرفتن ندارند...
بعد از تو زمانه هم برایم مارادونا شده،
با دست گل میزند و داور هم او را تشویق میکند...!
دیگر کسی مرا مجذوب نمیکند...
تارهای مویی که میریزند و مرا ترک میکنند...
مردم به شعر هایم ایراد میگیرند که چقدر سیاه ست؛
کلمات هم دارند مرا به خنده میگیرند...!
نه تو دلواپس منی نه من نگران تو؛
این است پایانی که از آن میترسیدم...
بد از عشق، تو هم دیگر "تو" نیستی...
در آلبوم عکسهایم میبینمت و "تو" نیستی...
آینه ها هم به من دروغ نشان میدهند!
جوانی پیر در آینه ی اتاقم میخندد؛
به ریش تصویری که او را هر روز پیر تر نشان میدهد...
لباس هایم دارند کپک میزنند؛
دل لنگه کفش هایم برای قدم زدن لک زده؛
من تبعید شده ام به این خانه،
دلم برای خودم سالهاست تنگ شده
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 3 از 5
نظر 7
علیرضا خسروی 10 آبان 1394 09:50
احسنت
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 10 آبان 1394 10:14
درود زیبا قلم میزنید لذت بردم شادباشید وکامروا
مسعود احمدی 10 آبان 1394 11:27
من تبعید شده ام به این خانه،
دلم برای خودم سالهاست تنگ شده
درود جناب حاتمیان
مهدی صادقی مود 10 آبان 1394 17:26
درود برشما دوست عزیز
جواد صارمی 10 آبان 1394 21:47
امیرعلی مطلوبی(سخن سنج تبریزی) 11 آبان 1394 15:04
محمد مولوی 08 تیر 1399 00:44
بعد از تو زمانه هم برایم مارادونا شده،
با دست گل میزند و داور هم او را تشویق میکند...!