جا گذاشتی یک نامه و یک بوسه
کنار جانمازم در اتاق
کنار دلتنگی های هر روزم برای نبودنت
کنار ادکلن و کراوات و ساعت یادگاریت...
صدایت اینجاست هنوز؛
که میشنوم و آرام می شوم
و میشنوم و طغیان می کنم...
مرورت میکنم در نامه
که باز هم می گویی: برمیگردمت...
و من به اندازه یک بچه خوشحالم
و من به اندازه یک بچه غم دارم...
صدایت میکنم و جواب نمی دهد
صدایی که پرکشید و مرا جا گذاشت...
دوباره مرورت میکنم در نامه
که باز هم بگویی: برمیگردمت
که آرام بگیرمت در آغوش
کنار جانماز پهن شده در اتاق
کنار دلتنگی های هر روزم برای تو
کنار یک دنیا راز و نیاز بعد از نماز.
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 3
کرم عرب عامری 27 بهمن 1394 17:45
درود تان باد
نسرین قلندری 29 بهمن 1394 13:05
بی نهایت درود
می ستایم رقص واژه هایتان را بر تن سپید کاغذ
علیرضا خسروی 30 بهمن 1394 11:45
درودها