بسمه تعالی
جرعه ای تا خوردم از جام شراب دیگران
درد سر افزون شد از طعم گلاب دیگران
خانه روشن می کنم از گوهر خود چون صدف
چشم می بندم به ماه و آفتاب دیگران
رشته ی جان ها بهم پیوسته است از این سبب
عمر من کوتاه شد از پیچ و تاب دیگران
با نگاه خویش کن عشق خودت را انتخاب
هیچ کس عاشق نشد با انتخاب دیگران
چشم می بندی به روی کرده های خود ولی
لحظه ای فارغ نباشی از حساب دیگران !
چون نسیم صبح می گردم به دور غنچه ها
می شوم مشکل گشا از فتح باب دیگران
می گدازد دل میان سینه ام این روزها
حال من خوش نیست از حال خراب دیگران
با وضوی غیر می بندیم احرام نماز
تازه می داریم روی خود به آب دیگران
با گناه خود حجاب شرممان را می دریم
دست می یازیم بر شرم حجاب دیگران
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 14 آبان 1401 09:34
درود بر شما
علی معصومی 15 آبان 1401 22:02