بسمه تعالی
دل میان سینه بی دلبر نمی گیرد قرار
دانه ی اسپند در مجمر نمی گیرد قرار
هر زبان سرخ روزی می دهد سر را به باد
آتش ، آخـــر زیر خاکستر نمی گیرد قرار
تا نریزد خون ما از پا نیافتد چرخ دون
با " می " ته مانده این ساغر نمی گیرد قرار
ریشه ی ما بستگی دارد به نوع زندگی
کشتی سر گشته بی لنگر نمی گیرد قرار
تا توانی دل به دست آور هنرمندی اگر
بی هنر در عالم دیگر نمی گیرد قرار
رو نمایی می کند گل از رخ اش هنگام عشق
غنچه ی خوابیده در معجر نمی گیرد قرار
دل پر از خون ست از ظلمی که بر ما می رود
با دل غمدیده چشم تر نمی گیرد قرار
سروری را مرد دانا می برد با خود به ارث
تاج دانش نیز بی سرور نمی گیرد قرار
سر اگر اسرار دارد می رود بالای دار
چون تن سردار در بستر نمی گیرد قرار
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 16 آذر 1396 19:14
با سلام و عرض سپاس
از شعر زیبایتان
در پناه حق استوار برقرار باشید
جواد مهدی پور 16 آذر 1396 19:24
سلام و احترام جناب انصاری عزیز
ممنونم از حضور همیشه سبز شما
زنده باشید به مهر