پدرم را
در اندوه سرخ غروبی شوم
به صیانت عصمت دختری معصوم
گرگانی هوسباز دریدند
مادرم را
سوسوی دیدگانش
گره دار قالی هایش ربودند
و انگشتانی یخ زده
چونان دندانهای پوسیده
نمایان
از پاره گی کفشهایی
که گویا
دهان گشوده بودند
به فریاد
در ناگریز فقر و بیداد
برادرم را
در آستانه یک روز سرد
حقارت نیشخند همکلاسانش
حلق آویز مرگی خود خواسته کرد
واینک من
وارث این دردهای بیکران
تمام عزتشان را
فریاد می زنم
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 9
مسعود احمدی 12 دی 1394 12:30
دروووووووود
منوچهر منوچهری(بیدل) 12 دی 1394 14:16
درود به شما عالی بود ممنونم
کرم عرب عامری 12 دی 1394 20:31
سلام عزیز درود بر شما
حسن کریمی 12 دی 1394 22:28
درودبر شما
امیرعلی مطلوبی(سخن سنج تبریزی) 13 دی 1394 03:23
با عرض سلام و درود بر شما و قلمتان
در پناه حق
یا حق
علیرضا خسروی 13 دی 1394 23:47
احسنت...
محمد جوکار 14 دی 1394 00:15
و اینک من ....
وارث دردهای بیکران
من از قدیم وارث درد مجسمم
من اهل صبر و غصه و اندوه و ماتمم
من ابرم و در انتظار باران نم نمم
من از سلاله ی باران و از اشک شبنمم.... بداهه
--------------------------
درودت باد جناب ظهوری عزیز
لذت بردم از احساس سرشارتان و بداهه ای ناچیز بر قبلم نشست که با مهر تقدیمتان نمودم
نسرین قلندری 14 دی 1394 11:36
واینک من
وارث این دردهای بیکران
تمام عزتشان را
فریاد می زنم
بی نهایت گویا و پر احساس - درودها
علی معصومی 21 فروردین 1399 20:44
درود و عرض ادب
◇◇◇♡◇◇◇
زیبا سروده اید
آفرین بر شما
☆☆☆☆☆