ای خاطره ی ماندگار شبهای بوسه ومی
تو که هر شب
تمنای خیس لبانت
از هم آغوشی پروانه ونسترن
قصه ها می گفت
مگر نمی بینی
که ماه
این یگانه یار دیرین شب
به گوش ظلمت
ترانه ی سکوت می خواند
شب را دریاب
تا سپیده راهی نیست
ساعتی دیگر
بانگ موذن
خواب خفتگان را می آشوبد
شب را دریاب
تاهیاهوی کوچه راهی نیست چیزی بگو
حرفی بزن
قصه ای از شهر آیینه ها
آیه ای از تقدس باران
ترانه ای از شکوه دریا
وعطر بوسه
شب را دریاب
تا طلوع آخرین ستاره راهی نیست
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 3 از 5
نظر 7
محمد جوکار 26 دی 1394 16:57
شب را دریاب
تا طلوع آخرین ستاره راهی نیست...
درود و آفرینت باد جناب ظهوری عزیز
علیرضا خسروی 26 دی 1394 17:05
زیباست...
درود بر شما
کرم عرب عامری 26 دی 1394 19:11
سلام گرامی
بسر شاخه های نو رسیده ای بزبان نو و محتوای نویی می رسی
خوشحالم و امیدوار
منتظر نوها و زیبایی های شکوه مند تان هستم
حسن کریمی 26 دی 1394 20:06
باسلام جناب ظهوری آرام بسیا ر لطیف وآرام بخش سرودید موفق باشید
منوچهر منوچهری(بیدل) 27 دی 1394 12:44
ممنونم بسیار زیبا بود
مسعود احمدی 28 دی 1394 16:40
درود بر شما
علی معصومی 21 فروردین 1399 20:42
درود و عرض ادب
◇◇◇♡◇◇◇
زیبا سروده اید
آفرین بر شما
☆☆☆☆☆