بسمه اللطیف
مهر پدیدار
آمد سحر و صبح رسیده است دگر بار
تو خفته در آغوش منی یار وفادار
اندام تو موزون تر از اشعار من است و
دامان تو پرعطرتر از دامن گلزار
همچون صدفی گشته ام و در دل تنگم
آرام گرفتی تو چنان گوهر شهوار
در خواب گره خورده دو دستان من و تو
آغوش من و معجزه عشق تو دلدار
در گوش تو آهسته چنین زمزمه کردم
می خواهمت از جان و دل ای مهر پدیدار
یک دم تو به نجوای لبم چشم گشودی
با زمزمه عشق شدی باز تو بیدار
در پشت تلاقی نگاه من و تو هست
آغاز شکوفایی یک بوسه تب دار
اینجا دگر اطناب کلام است سرودن
باید که دهم جان و دل خویش بدین کار
هر چند که مهدی غزلی خوب سروده
وصف تو نگنجید در این شعر به گفتار
مهدی رستگاری
یازدهم آبان یکهزار و چهارصد خورشیدی
سوم نوامبر سال ۲۰۲۱ میلادی
دفتر شعر روزگاران
۳۵۲
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 25 دی 1400 09:48
سلام ودرود