بسمه اللطیف
اضطرار یاد
بی تو در این دیار دگر زنده ای نبود
نبض زمان به جز غم پاینده ای نبود
در اضطرار یاد تو احوال جان به جز
رقص شدید بسمل سرکنده ای نبود
هر چند غم به قامت دیوار موج زد
اما نوای بلبل دل زنده ای نبود
با این همه شرنگ در این روزگار تلخ
هرگز بدون تو به لبم خنده ای نبود
در دل چو مهر تو بدرخشید آفتاب
دیگر به غیر شعله تابنده ای نبود
غیر از قد تو در دل صحرای دیده ام
هرگز مجال سرو خرامنده ای نبود
آنجا که 《عارض تو برانداخت رسم عقل》
در من نشان جان شکیبنده ای نبود
ترسم که 《عشق در سر مهدی جنون شود》
چندان که هیچ دست نوازنده ای نبود
دم در کش و خیال قدش را به بر بگیر
کامشب به جز خیال رهاننده ای نبود
#مهدی_رستگاری
یازدهم مهر ماه سال یکهزار و سیصد و نود و یک خورشیدی
دفتر شعر روزگاران
۴۷۴
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 21 فروردین 1401 13:58
سلام ودرود