بسمه اللطیف
بوسه ناگاه
از وقوع بوسه ای ناگاه حیرانم هنوز
همچنان از شدت شادی پریشانم هنوز
بوسه ای ناگاه زد هنگام صحبت بر لبم
کز لهیب شعله داغش گدازانم هنوز
دستهایش همچو پیچک حلقه زد بر گردنم
گرم می شد حس او در بوسه افشانم هنوز
چشم ها را بستم و این بار من بوسیدمش
با چنان حالی که از آن حال سوزانم هنوز
وقت آن بوسه دگر دلدار من از هوش رفت
خود نمی کرد او رها آخر گریبانم هنوز
چون جدا شد عاقبت لبهایمان از یکدگر
گفت چشمش بوسه می خواهی تو می دانم هنوز
بست او چشمان خویش و سر به آغوشم نهاد
خفته است اینک به ناز او سر به دامانم هنوز
چشم ها را بسته ام مهدی و گرم این خیال
همچنان در حس و حال بوسه می مانم هنوز
تا سحر بیدارم و آغوش من بالین او است
در هوای بوسه های او غزلخوانم هنوز
#مهدی_رستگاری
هفتم اردیبهشت ۱۴۰۱
سروده در بداهه سرایی گروه《ادیبانه》
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 09 اردیبهشت 1401 01:22
مهدی رستگاری 09 اردیبهشت 1401 20:16
درود و سپاس