بسمه اللطیف
شعله های شعر
برخیز و باز با من و مادر سخن بگو
از درد خویش در افق جان و تن بگو
دردی عظیم در تن تو تیر میکشید
این حال را عزیز دل من به من بگو
می آیی و ز زندگیت دست شسته ای
از لحظه های رفتن جان از بدن بگو
از درد می گدازی و از حال می روی
بگشای چشم خویش و ز باز آمدن بگو
گوشت هنوز می شنود یک نفس بکش
بفشار دست مادر و از خویشتن بگو
قلب تو ایستاده و حرفی نمیزنی
باز آ دمی ز معجزه زیستن بگو
مهدی ز نعمت تو نفس رفت و نیستی
با شعله های شعر خود از سوختن بگو
بنگر بدان نگین که نشان پدر در او است
احوال خویش را به عقیق یمن بگو
#مهدی_رستگاری
بیست و نهم اردیبهشت ماه سال یکهزار و چهارصد و یک خورشیدی
نوزدهم مه سال ۲۰۲۲ میلادی
دفتر شعر روزگاران
۷۳۹
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 30 اردیبهشت 1401 14:40
لطیف و دلنشین