بسمه اللطیف
دوران تاریکی
در این دوران بی بنیاد جهل و جاهلی دیگر
چه می جویی صفای قلب را از غافلی دیگر
ز هر کس داشتم امّید یاری و وفا دیدم
نقاب افکند در پایان و خود شد قاتلی دیگر
دل اماج هزاران دشنه تیز است هر لحظه
درون سینه باید کاشت از آهن دلی دیگر
میان گریه می خندم چنان شمعی که می پرسد
به پیش کوردل ها نور دارد حاصلی دیگر؟
در این گرداب بی پایان بی اخلاقی مردم
گریزی نیست دیگر در نجات ساحلی دیگر
دل این مردم بیگانه از عشق و وفا یابد
تنزل های روزافزون به سطح نازلی دیگر
نمی دانم چه خواهد شد که در تاریکی مطلق
چنین راهی چگونه ره برد در منزلی دیگر
《شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل》
که در آن می فزاید مشکلی بر مشکل دیگر
بخوان هر لحظه تعویذی در این اوضاع بی سامان
نجات خود طلب از چرخه های باطل دیگر
خدای تو بزرگ است و چو نوری پاک در ظلمت
تو را می خواند ای مهدی به لطف شامل دیگر
#مهدی_رستگاری
دوم خرداد ماه سال یکهزار و چهارصد و یک خورشیدی
بیست و چهارم مه سال ۲۰۲۲ میلادی
دفتر شعر روزگاران
۷۴۲
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 04 خرداد 1401 10:56
سلام ودرود
مهدی رستگاری 07 خرداد 1401 18:11
درود و سپاس
علی احمدی 07 خرداد 1401 12:59
به به به به درود مهدی جانم دوست و استاد عزیزم زنده باد چه کردی واقعا کم پیش میاد اثری اینقدر به دلم
بنشینه دمت گرم و سرت خوش باد
مهدی رستگاری 07 خرداد 1401 18:14
نظر لطف شما هست جناب احمدی عزیز. ممنونم از عنایت و التفات شما که سرمایه ای پرارزش برای صاحب سخن هست