بسمه اللطیف
حلقه جفا
شب است و ظلمت و چشمم به پرتو ماه است
گذشته وقت و دل من پر از غم و آه است
هوای اشک چنان گشته است مستولی
که چشم عرصه توفان گاه و بیگاه است
نشسته است به جایی به بی وفایی خود
اگر چه از غم پنهانی من آگاه است
هجوم خاطره های گذشته بر خاطر
شکنجه ای است که در نوع خویش جانکاه است
مرا چه حاجت عزیزان به این چنین یاری
که از خیال و غرور زیاد گمراه است
دل پر از غم و اندوه من در این شب تار
چو یوسف است که در قعر ظلمت چاه است
نشانه ای است در اشک روان چشمانم
که انفجار عظیمی هنوز در راه است
وقوع عزم جدایی چو فاجعه است ولی
گسست و فاصله تقدیر این شبانگاه است
برفت مهدی از این حلقه جفا و بسی
سخن ز وصف وفایش به قول و افواه است
#مهدی_رستگاری
ششم مهر ماه سال یکهزار و چهارصد و یک خورشیدی
بیست و هشتم سپتامبر ۲۰۲۲ میلادی
دفتر شعر روزگاران
۸۰۰
تعداد آرا : 8 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 07 مهر 1401 19:30
درود بزرگوار ا
مهدی رستگاری 21 مهر 1401 04:21
درود و سپاس فراوان
امیر عاجلو 07 مهر 1401 19:30
.مانا باشید و شاعر
امیر عاجلو 07 مهر 1401 19:30
سلام ودرود
امیر عاجلو 07 مهر 1401 19:30
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
مهدی رستگاری 21 مهر 1401 04:22
نهایت لطف شما است