بسمه اللطیف
لحظه وداع
آمد زمان رفتن یاری که رفتنی است
بر پا شده است گرد و غباری که رفتنی است
آغاز گشته دوری و گویی شده تمام
دیگر از اضطراب قراری که رفتنی است
باران شده است اشک به چشمان من ولی
سودی نکرده گریه و زاری که رفتنی است
دور خزان و دی به شتاب آمده پدید
در گام واپسین بهاری که رفتنی است
این است سرنوشت من و او نمی توان
تدبیر کرد هیچ به کاری که رفتنی است
مهدی پیاده مانده ای و می کنی نگاه
از پشت شیشه ها به سواری که رفتنی است
اینک بسوز قلب من و باز هم بساز
با اقتضای دور دواری که رفتنی است
#مهدی_رستگاری
سیزدهم آذر سال یکهزار و چهارصد و یک خورشیدی
چهارم دسامبر ۲۰۲۲ میلادی
دفتر شعر روزگاران
۸۰۹
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 20 آذر 1401 23:03
.مانا باشید و شاعر
مهدی رستگاری 25 آذر 1401 22:22
درود و سپاس
سعید نادمی 21 آذر 1401 11:59
درودها ... موفق باشید
مهدی رستگاری 25 آذر 1401 22:23
لطف دارید
امیر وحدتی 22 آذر 1401 16:46
درودها جناب رستگاری. غزل نابی
را مهمانتان شدم. زیبا بود.
بداهه تقدیمی:
فرصت شمار "یگانه" شبی را اگر شدی
مهمان شاعری چو "رستگاری" که رفتنی است
امید که همواره سبز و پرتلاش
بمانید و بسرائید.
????????????????????
مهدی رستگاری 25 آذر 1401 22:23
درود و سپاس و ارادت